(2883)چون درِ معنی زنی بازت کنند |
|
پرّ فکرت زن، که شهبازت کنند |
(2884)پرّ فکرت شد گل آلود و گران |
|
زآن که گل خواری، تو را گل شد چونان |
(2885)نان گِل است و گوشت، کمتر خور از این |
|
تا نمانی همچو گِل اندر زمین |
(2886)چون گرسنه میشوی، سگ میشوی |
|
تند و بد پیوند و بد رگ میشوی |
(2887)چون شدی تو سیر؛ مرداری شدی |
|
بیخبر، بیپا، چو دیواری شدی |
(2888)پس دمی مردار و دیگر دم سگی |
|
چون کنی در راه شیران خوش تگی؟ |
(2889)آلت آشکار خود جز سگ مدان |
|
کمترک انداز سگ را استخوان |
(2890)زآن که سگ چون سیر شد، سرکش شود |
|
کی سوی صید و شکار خوش دود؟ |
درِمعنی زدن: کنایه از مجاهدت وعبادت وهرکوشش دیگری در راه شناخت حق ورسیدن به عالم غیب است
پرِفکرت زدن: یعنی به کار انداختن عقل واندیشه در راه شناخت حق.
گِل: کنایه از دنیا وعلائق مادی است.
گِل آلود وگران شدن: یعنی دلبستگی به دنیا که نمی گذارد درفضای عشق الهی پرواز کند.
گل خوار: کسى که به خوردن گل عادت کرده باشد. گل خوردن عادتى زشت است که از عهدى قدیم بعضى از مردم و نیز رجال اسلام بدان معتاد بودهاند، پیشینیان گل خراسانى و یا نیشابورى را بو داده و بتعبیر مردم بشرویه تف داده و گاهى با چیزهاى خوشبو آمیخته مىخوردهاند، خوردن گل داغستانى هم معمول بود .گل و خاک قابل تغذیه و جذب بدن نیست، کسانى که گل خوارى عادت داشتند، زرد چهره و لاغر و ضعیف بودند، حضرت رسول اکرم (ص) از خوردن گل، نهى فرموده است: «اکل الطین حرام على کل مسلم، من اکل الطین فکأنما اعان على قتل نفسه.» (گل خوردن بر هر مسلمانى حرام است، کسى که گل مىخورد چنان است که بر کشتن خویش هم دست شود.)[1]
در زمین ماندن: یعنی اسیر دنیا بودن است.
بدپیوند: یعنی بد رفتار.
بد رَگ: یعنی بد خو وناساز.
بی پا: یعنی بدون اتکاء به خود، متزلزل.این مضمون، برگرفته است از روایت ذیل: قیل لعامر بن عبد قیس ماتقول فى الانسان قال ما اقول فى من إذا جاع ضرع و إذا شبع طغى. (عامر بن عبد قیس را گفتند چه گویى دربارهى انسان گفت چه بگویم دربارهى کسى که چون گرسنه شود خوار و زبون گردد و چون سیر شود سرکشى آغازد.)[2]. و کان یقال مسکین ابن آدم اسیر الجوع صریع الشبع. (بىچاره فرزند آدم که در بند گرسنگى و افتادهى سیرى است.)[3]
خوش تگی: یعنی خوب دویدن، خوب جولان کردن.
آلت شکار:بدن است که وسیله مجاهده و تلاش در راه حق نیز میباشد و یا نفس است که میتواند چون ابزاری مطیع در خدمت مرد حق باشد.
( 2883) اگر در معنى را بکوبى باز خواهند کرد با پر فکرت پرواز کن تا بلطف حق شهباز شوى.( 2884) پر فکرت تو گل آلود و سنگین شده براى اینکه گل خوار هستى و گل را چون نان همىخورى.( 2885) نان و گوشت از خاک و گلند از اینان کمتر بخور تا چون گل بزمین نچسبى.( 2886) وقتى گرسنه شوى چون سگ تند و خشم آلود و حریص مىگردى.( 2887) و چون سیر شوى مثل مردار و نقش دیوار بىحس و بىخبر مىگردى.( 2888) پس تو که ساعتى سگ و ساعت دیگر مردارى کجا در راه شیران قدم توانى زد. ( 2889) وسیله شکار و نفس حیوانى تو جز سگ چیز دیگر نیست جلو این سگ کمتر استخوان بری.( 2890) زیرا که سگ اگر از استخوان سیر شود عقب شکار نخواهد رفت.
انسان با پر و بال همّت و تفکّر به اوج آسمان معنا پرواز میکند و از عالم ماده و صورت درمیگذرد. اگر دَر معنا را بزنی، آن دَر را به رویت بگشایند، پس بال و پر اندیشهات را بهکارگیر تا شاهباز عرش نشینت کنند. «در معنی زدن» کنایه از مجاهدت و عبادت و هر کوشش دیگری در راه شناخت حق و رسیدن به عالم غیب است. استاد فروزانفر، مضمون این جمله را از سخنان عبدالله بن مسعود صحابی میداند که گفته است: «مادُمتَ فی صلاة فانتَ تقرع باب الملک، و من یقرع باب الملک، یفتح له؛ تا مادامی که در نمازی، تو در خانه پروردگار را میکوبی و هر کس در بارگاه الهی را بکوبد در به سویش باز میشود.»[4] مولانا میگوید: چون پر و بال اندیشه و عقل تو به دنیا و علایق مادی این جهانی آغشته شد، سنگین شدی و از پرواز باز ماندی، زیرا دلبستگی به دنیا نمیگذارد روح، آزادانه در فضای عشق الهی پرواز کند، پس در زمین میمانی و اسیر میشوی. اصل نان و گوشت، گل است؛ از این چیزها کمتر بخور تا مانند گل در زمین نمانی. مولانا جنبه نفسانی انسان را به سگ و مردار تشبیه میکند و جنبه کمال انسان را به شیر. هرگاه گرسنه میشوی، مثل سگ، بدخو و خشمگین خواهی شد و چون سیر شوی مانند مُردار فاقد شعور و ثبات میگردی. بنابراین نباید حریصانه به غذا یورش برد و بیملاحظه شکمبارگی نمود. برای تفصیل بیشتر به کتاب «کیمیای سعادت» در این فصل مراجعه نمایید.
تو که یک زمان مرداری و زمان دیگر چون سگ، چگونه میتوانی همردیف شیران و مردان الهی و هم نفس اولیا حق شوی. تامی توانی به تن یا نفس کمتر بپرداز زیرا سگ چون سیر شود، سرکش میشود و دیگر به تو خدمت نمیکند.در مثل است: «جوع کلبک یتبعک.» (سگ خویش را گرسنه دار تا دنبال تو بیاید.) سمن کلبک یاکلک. (سگ خود را سیر و فربه کن تا ترا بخورد.)[5] سگ، در سخن مولانا نفس حیوانى است:
هین سگ نفس ترا زنده مخواه کو عدو جان تست از دیر گاه
مثنوى، ج 2، ب 474
نفس و قواى جسمانى وسیلهى صید معانى و حقایقاند و جان انسانى از راه همین نفس و قوى نخست مواد علوم را ادراک مىکند و سپس بدست عقل مىسپارد و هم بدن و نیروهاى تن، اسباب و آلات خدمت و بندگى هستند از این رو آنها را «آلت شکار» مىخواند پس رعایت آنها ضرور است ولى نه بدان قدر که بتمام همت بدانها توجه کنند و همگى مرادهاى نفس را بر آورند زیرا در آن صورت نفس قوت مىگیرد و سر از فرمان جان مىکشد و حجاب در پیش مقصود مىدارد.
[1] - کنوز الحقائق، ص 18، 124، نیز جع: تحفهى حکیم مؤمن، مخزن الادویه، در ذیل: طین.
[2] - ربیع الابرار، باب الطعام و الوانه
[3] - شرح نهج البلاغه، طبع مصر، ج 4، ص 380.
[4] - حلیة الاولیاء، طبع بغداد، ج 1، ص 130.
[5] - التمثیل و المحاضره، طبع مصر، ص 354، مجمع الامثال.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |