تندخویى گونه‏اى دیوانگى است ، چرا که تندخو پشیمان شود و اگر پشیمان نشد دیوانگى او استوار بود . [نهج البلاغه]
عرشیات
قصه درویش وزنش(92)
جمعه 92 اسفند 16 , ساعت 6:34 عصر  

  (2951)بر نویس احوال پیر راه دان

 

پیر را بگزین و عین راه دان

(2952)پیر تابستان و خلقان تیر ماه

 

خلق مانند شب‌اند و پیر ماه

(2953)کرده‌ام بخت جوان را نام پیر

 

کو زحق پیر است، نز ایام پیر

(2954)او چنان پیر است کش آغاز نیست

 

با چنان دُرّ یتیم، انباز نیست

(2955)خود قوی‌تر می‌شود خمر کهُن

 

خاصه آن خمری که باشد من لدُنُ

(2956)پیر را بگزین، که بی پیر این سفر

 

هست بس پر آفت و خوف و خطر

پیر را بگزین و عین راه دان: یعنی بپذیر که پیر راهنما نیست، بلکه خود راه است، وهرچه می گوید بی تردید باید اطاعت کرد. مولانا در دفتر دوم مثنوی می‌گوید:

پیر ایشانند کاین عالم نبود

 

جان ایشان بود در دریای جود

مولانا مردان کامل و پیوسته به حق را، وجود ازلی و ابدی می‌داند و می‌گوید: کسی که واصل به حق باشد، وجود مادی ندارد که در زمان یا مکان محدود شود؛ از ازل بوده و تا ابد خواهد بود. پیر، دُرّ یتیم و مروارید بسیار گران‌بها و بی‌نظیر است و حریف و نظیر ندارد. پیر همانند شرابِ کهنه است که از شراب تازه، مست کننده‌تر است، اما نه این شراب مادی و این جهانی، بلکه شراب ناب و طهور که از جانب پروردگار است، در این سفر و سیر الی‌الله، بدون انتخاب پیر، قدم مگذار، زیرا که سیر و سلوک معنوی، بسیار آفت‌زا و پُر بیم و خطر است.

 و به گفته حافظ:

به کوی عشق منه بی‌دلیل راه قدم

 

که من به خویش، نمودم صد اهتمام و نشد

 پس پیر، کسى است که منازل سلوک را بقدم مجاهدت پیموده و آفات و عقبه‏هاى هر منزلى را باز یافته و شناخته است بدین جهت او را «راه دان» توان گفت، همچنین او بتمام احوال و مقامات و اوصاف الهى متحقق و متخلق است و سالک، هر گاه بباطن پیر اتصال یابد از طریق (مراقبه‏ى برازخ) هر چه آسان تر و سریع تر موفق بقطع مراحل سلوک تواند گشت، بدین مناسبت عین راه است.

نظیر آن:

            مرا همراه و هم راهست یارم             که روى او مرا ایمان و دین شد

دیوان، ب 7051

تیر ماه: پاییز و مهرگان[1]

در یتیم: مروارید درشت و آب دار که بتنهایى در درون صدف پرورش یابد، مروارید گران بها، مروارید یک دانه، در یکتا.

با انباز نیست: یعنی حریف ونظیر ندارد

من لدن: از سوى خدا،

خمر من لدن: شراب خدایى، مى عشق و معرفت. برگرفته است از آیه‏ى شریفه: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً »(و او را از سوى خود دانشى آموختیم.)[2]



[1]   - دیوان عثمان مختارى، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ذیل: ص (462).

[2]   - الکهف، آیه‏ى ى 65.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 279 بازدید
بازدید دیروز: 678 بازدید
بازدید کل: 1401391 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]