با تحقّق اخلاص، دیدگان نور می گیرند . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
کبودی زدن ِقزوینی (1)
دوشنبه 93 فروردین 4 , ساعت 7:39 صبح  

 

کبودی زدن ِقزوینی برشانه گاه، صورت

شیر، وپشیمان شدن او به سبب زخم سوزن

 (2994) این حکایت بشنو از صاحب بیان            

 

در طریق و عادت قزوینیان‏

(2995) بر تن و دست و کتفها بى‏گزند            

 

از سر سوزن کبودیها زنند

(2996) سوى دلاکى بشد قزوینیى            

 

که کبودم زن بکن شیرینیى‏

(2997) گفت چه صورت زنم اى پهلوان            

 

گفت بر زن صورت شیر ژیان‏

(2998) طالعم شیر است نقش شیر زن            

 

جهد کن رنگ کبودى سیر زن‏

(2999) گفت بر چه موضعت صورت زنم            

 

گفت بر شانه‏گهم زن آن رقم‏

(3000) چون که او سوزن فرو بردن گرفت            

 

درد آن در شانگه مسکن گرفت‏

حکایتی که بااین عنوان آغاز شد،ظاهراً ازلطیفه هایی بوده که درزمان مولانا روی زبان مردم می گشته ونقل می شده است. درایران برخورد منافع مردم شهرها واقوام وقبایل، موجب شده است که غالباً مردم شهرهای نزدیک ومجاور برای یکدیگر مضمون می تراشند وبه صورت تحقیر وتمسخر یاشوخی، مطالبی در قالب لطیفه می گویند. سنّت خال کوبی یا کبودی زدن خاص مردم قزوین نبوده است بلکه در سایر بلاد هم کم وبیش مرسوم بوده است.امروزه در تمامی جهان انسانهایی هستند که به شیوهْ مدرن،مبادرت به این کار می کنند.

صاحب بیان: قصه پرداز، قصه گو.

بی گزند: یعنی بی این که ناراحت شوند، با تحمل درد.

کبودى زدن: رسم خال کوبى است که هم اکنون نیز معمول است و بعضى کسان بر ساعد و یا سینه و یا شانه و پشت، صورت حیوانات یا کسى را که دوست دارند خال کوبى مى‏کنند بدین گونه که با سر سوزن پوست را مى‏خلند و بجاى آن، سرمه یا نیل یا مرکب کتابت مى‏افشانند و ز ان پس خالى سیاه یا سبز و کبود و یا صورت حیوان یا محبوب بر آن موضع نمایان مى‏گردد، این عمل را بزبان عربى (وشم) مى‏گویند و کسى را که خواهان خال کوبى است (مستوشم) و استاد خال کوب را (واشم) مى‏نامند، این کار در اسلام مذموم است و در حدیث آورده‏اند:« لعن اللَّه الواشمة و المستوشمة.»[1]

دلاک: کیسه کش حمام که همو اندام مشترى را در سر بینه مالش مى‏داد، در روزگار پیشین وظیفه‏ى دلاک و یا قائم حمام، منحصر بکیسه کشیدن و مالش دادن اندام نبود، او وظایف بسیار بر عهده داشت، سر کتاب باز مى‏کرد، فال مى‏گرفت، باطل السحر مى‏خواند، افسون بسیارى از امراض را از بر داشت، رگ مى‏زد، ختنه مى‏کرد، گوش را پاکى (تیغ و استره) مى‏زد، دندان مى‏کشید، مساله مى‏گفت و بعلاوه روضه خوان هم بود.

طالع هرکسی: یعنی آن قسمت از منطقة البروج که درهنگام تولد او درمشرق آسمان درحال طلوع باشد وبسته به این که کدام سیاره با این طالع قرین باشد دربارهْ نوزاد وسرنوشت او پیش بینی می کنند.

طالعم شیر است: یعنی سرنوشت من این است که مانند شیر زورمند باشم.

شیرینى کردن: مجازا، کارى بظرافت کردن، لطف بکار بردن.

شانه گه: موضع کتف و شانه در بدن.

( 2994) این حکایت را از قول یکى در عادت و رسم قزوینى‏ها بشنو.( 2995) قزوینى‏ها بر تن و دست و شانه خود صورت شیر و پلنگ خال کوبى مى‏کردند.() براى این کار باید با نوک سوزن بمحل خال کبودى بزنند.( 2996) یک نفر قزوینى نزد دلاک رفته گفت براى من خال کوبى کن.( 2997) دلاک گفت اى پهلوان چه صورتى مى‏خواهى خال کوبى کنم گفت صورت شیر بکوب‏.( 2998) طالع من برج اسد و شیر است دقت کن که رنگ خال کبود سیر باشد.( 2999) گفت بکجاى بدنت بکوبم گفت بشانه‏ام بزن.() تا در رزم و بزم بوسیله این شیر شرزه پشتم قوى باشد.( 3000) وقتى دلاک شروع بخال کوبى نموده سوزن را فرو برد شانه مرد سوزش و درد گرفت.

(3001) پهلوان در ناله آمد کاى سنى            

 

مر مرا کشتى چه صورت مى‏زنى‏

(3002) گفت آخر شیر فرمودى مرا            

 

گفت از چه عضو کردى ابتدا

(3003) گفت از دمگاه آغازیده‏ام            

 

گفت دم بگذار اى دو دیده‏ام‏

(3004) از دم و دمگاه شیرم دم گرفت            

 

دمگه او دمگهم محکم گرفت‏

(3005) شیر بى‏دم باش گو اى شیر ساز            

 

که دلم سستى گرفت از زخم گاز

(3006) جانب دیگر گرفت آن شخص زخم            

 

بى‏محابا بى‏مواسا بى‏ز رحم‏

سنى: روشن، بلند، مجازا نامور و بلند پایه.

دمگاه، دمگه: جاى دم در جسم حیوان.

دمگاه: جاى آمد شد نفس، گلو، خشک ناى.

محابا: ملاحظهْ کسی را کردن

مواسا: دوستی کردن، یاری.

بی مواسا: یعنی بی محبیت، بی ملاحظه.

( 3001) پهلوان فریاد زد که مرا کشتى چه صورتى خال مى‏کوبى.( 3002) گفت خودت گفتى که صورت شیر بکوبم گفت اکنون از چه عضو شیر شروع کرده‏اى‏. ( 3003) گفت دم شیر را مى‏خواهم درست کنم گفت دم شیر را ول کن نکوب‏. ( 3004) از دم شیر نفسم گرفت و دم‏گاه او دمگاه مرا محکم گرفته.( 3005) دلم ضعف کرد حال شیر دم نداشته باشد چه عیب دارد.( 3006) دلاک طرف دیگر را شروع بسوزن زدن نمود.



[1]   - نهایه ابن اثیر، در ذیل: وشم.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 190 بازدید
بازدید دیروز: 447 بازدید
بازدید کل: 1402875 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]