حکایتی که بااین عنوان آغاز شده است، مثالی است در توضیح قسمتهای پیش: قبلاً مولانا از مقام پیر واطاعت از وی سخن گفت وپس ازآن رابطهْ انسان وپروردگار رامطرح کرده، ودرهر دو مورد تأکید کرده است که بنده در برابر حق ، وسالک در برابر پیر که جلوهْ کمال حق است، باید خود وهستی خود را نبیند. دراین حکایت همین معنی را دنبال می کند.مشابه این حکایت درمحاضرات راغب اصفهانی، کتاب الاذکیاء ابن جوزی، نثرالدُّرر ابوسعید آبی وفرائد السُّلوک آمده است ودر میان این کتاب ها قصهْ فرائدالسلوک به آنچه مولانا سروده بسیار نزدیک است وچون این کتاب ازآثار اوایل قرن هفتم است به احتمال زیاد این قصه را مولانا در فرائد السلوک خوانده است.[1]
اکنون اصل داستان براساس آنچه مولانا سروده است. شیر و گرگ و روباه براى شکار بکوه رفتند. که هر سه با هم شکار زیادى بدست آوردند. و به پشت خود بار کرده بیاورند. اگر چه شیر نر عار داشت که با آنها به شکار رود ولى تفضل کرد و با آنها همراهى نمود. این جماعت با کمال شکوه در رکاب شیر بکوه رفتند. و کارشان در امر شکار پیش رفت نموده یک گاو کوهى و یک بز کوهى و یک خرگوش کوچک شکار کردند. وقتى صیدهاى خود را که کشته و مجروح و خون آلود بودند از کوه به بیشه آوردند. گرگ و روباه طمع داشتند که صید را بعدالت تقسیم کنند. طمع آنها در شیر منعکس شده و فهمید که آنها چه خیال کرده و چه طمعى دارند. شیر که وسوسه و اندیشه درونى آنها را فهمید بروى خود نیاورده و پاس آنها را نگاه داشت. ولى در دل خود گفت اى حیوانات خسیس عنقریب جزاى شما را خواهم داد. اکنون جسارت شما باین درجه رسیده که رأى من براى شما کافى نبوده در عطا و بخشش من این طور گمانها در دل دارید. چنین گمان پستى از شما در باره من ننگ است. شیر با این خیالات بروى آنها مىخندید آرى از تبسم شیر نباید ایمن بود.
امتحان کردن شیر گرگ را و گفتن که این صیدها را قسمت کن
شیر رو بگرگ نموده گفت اینها را بعدالت تقسیم کن. در تقسیم کردن از طرف من نماینده باش تا ببینم چگونه تقسیم مىکنى. گرگ گفت اى پادشاه وحوش این گاو کوهى قسمت تو که آن بزرگ و تو نیز از ما بزرگترى. بز هم مال من که متوسط است و خرگوش هم که کوچک است قسمت روباه که کوچکتر از ما است. شیر گفت چه گفتى؟ در جایى که من هستم تو از ما و تو سخن مىگویى و نام از خود مىبرى؟. گرگ چه سگى است که در بودن چون من شیر بىمثل و مانندى خود را ببیند. گفت اى گرگ پیش بیا که خرى مثل تو کس ندیده چون پیش آمد پنجه زده او را هلاک کرد. و چون دید که او در سیاست کله پختهاى ندارد پوست از سرش بر کند. و گفت دیدن من تو را از خود بىخود نکرد؟ چنین جانى باید از تن بیرون رود چون در مقابل من فانى نبودى گردن زدن تو واجب بود.
ادب کردن شیر گرگ را بجهت بىادبى او شیر سر فرازانه سر گرگ را کند تا دو سرى و امتیاز باقى نماند و دوئیتى نباشد تا یکى را ممتاز بدانند.پس از آن شیر رو بروباه نموده گفت این صیدها را براى خوردن تقسیم کن. روباه تعظیم نموده گفت این گاو چاق براى چاشت شاه. و این بز هم براى غذاى ظهر شاه. و این خرگوش براى شبچره شاه باشد. شیر گفت اى روباه تو این عدالت را از کجا آورده و این تقسیم عادلانه را از چه کسى یاد گرفتى؟ گفت من این تقسیم عادلانه را از حال گرگ آموختم. گفت چون این طور در جلو ما رفتار کردى هر سه شکار مال تو است بردار و برو. اى روباه چون معتقد شدى که همه براى ما است دیگر ترا آزار نخواهیم داد چون تو ما شدهاى. اکنون پاى بر بالاى آسمان هفتم بگذار که ما و همه شکارها براى تو است. چون از گرگ عبرت گرفتى تو روباه نیستى بلکه شیر من هستى. عاقل کسى است که در مرگ یاران از بلایى که باید احتراز کرده عبرت گیرد. روباه در آن وقت هزاران شکر کرد که شیر مرا بعد از گرگ خواسته و تکلیف تقسیم شکار را نموده. و اگر از اول بمن مىگفت که تو تقسیم کن کى ممکن بود از این امتحان جان بدر برم. پس سپاس کسى را که ما را بعد از پیشینیان بوجود آورده تا سیاستهاى خداوند را در قرون گذشته شنیده. مثل آن روباه از حال گرگان گذشته عبرت گرفته و خود را پاس داریم. پیغمبر راستگو محمد ص از آن رو ما را امت مرحومه خواند. که استخوان و پشم گرگان گذشته را بما نشان داده و گفت ببینید و پند گیرید. وقتى عاقل حکایت غرق فرعون و هلاکت قوم عاد بشنود و انجام کار آنها را بداند هواى هستى و غرور و عناد را از سر بدر مىکند. و اگر چنین نکند دیگران از حال و گمراهى او عبرت خواهند گرفت.
مولانا چنان که عادت اوست، این داستان را از معنى ظاهرى آن بر گردانده و در قالب معنى عرفانى ریخته است. در تعبیر او شیر مظهر مرد کامل یا ولى، یا مرشد است. و روباه و گرگ و شکال مظهر مردمى شکم باره که جز در پى خورد و خوراک و پرورش جسم نیستند. شیر مقامى ارجمند دارد و همنشینى و همراهى گرگ و شکال در خور او نیست لیکن به ضرورت با روباه و شکال هم سفر مىگردد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |