( 3044)شیر چون دانست آن وسواسشان |
|
وا نگفت و داشت آن دم پاس شان |
( 3045)لیک با خود گفت: بنمایم سزا |
|
مر شما را ای خسیسان گدا |
( 3046)مر شما را بس نیامد رأی من؟ |
|
ظنّتان این است در اعطای من؟ |
( 3047)ای عقول ورأیتان از رأی من |
|
از عطاهای جهان آرای من |
( 3048)نقش با نقّاش چه اسگالد دگر؟ |
|
چون سگالش اوش بخشید و خبر |
( 3049)این چنین ظنّ خسیسانه به من |
|
مر شما را بود؟ ننگان ز من |
( 3050)ظانّین بالله ظنّ السوء را |
|
گر نبُرّم سر، بود عین خطا |
وَسواس: وسوسه، اندیشه بد.
پاس داشتن: حرمت نهادن.
وا نگفت و داشت آن دم پاس شان:یعنی دانستن وبه روی خود نیاوردنجهت حرمت نهادن، چنان که قرآن کریم از رسول اکرم خبر مىدهد: «وَ مِنْهُمُ اَلَّذِینَ یُؤْذُونَ اَلنَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ...»[1] از مکارم اخلاق رسول خدا (ص) این بود که چون منافقان عذرى مىآوردند، پیغمبر گوش فرا مىداد، و با آن که درون آنان بر وى آشکار بود، اعتراض نمىکرد. تا آن جا که گفتند: او سراپا گوش است، هر چه گوییم مىشنود. خداوند در سرزنش آنان فرماید: «این به سود شماست که سخن شما را مىشنود وآن چه در درون دارید آشکار نمىکند».
سزا: آن چه در خور است، کیفر.
بس نیامدن: کافى نبودن.
راى: اندیشه، فکر، ومقصود اندیشه والاى شیر است در باره زیر دستان.
ظَنّ: گمان.
اِعطاء: بخشش.
زَمَن: یعنی زمان، زمانه، روزگار.
جهان آرا: رونق بخش جهان، آراینده جهان، کنایت از بسیار، فراوان.
نقش با نقّاش: منظور بنده در برابر حق یا مرید در برابر مرشد است،در بنده اگر اندیشهاى و یا حرکت و ارادهاى هست، بخشیده خداست. پس بخشیده شده را نرسد که با بخشنده بستیزد.
سگالیدن: اندیشیدن و بخصوص اندیشه بد و نیز خصومت کردن، و در اینجا همین معنى مقصود است. نظیر آن:
کاى امیر آن حجره را بگشاى در نیم شب که باشد او ز آن بىخبر
تا پدید آید سگالشهاى او بعد از آن بر ماست مالشهاى او
1987- 1986 /5
ظَنِّ خَسیسانه: گمان خسّت بردن، خسیس پنداشتن.
نَنگان: جمع ننگ.
ننگان زَمَن: که ننگان زمانهاید (صفت جاى موصوف نشسته است).
ظانِّین: جمع ظان، اسم فاعل از مصدر ظن، گمان بردن. جمله برگرفته است از قرآن کریم: «... اَلظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ اَلسَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ اَلسَّوْءِ...... گمان برندگان به خدا گمان بد، بر آنان باد گردش بد...» مولانا می گوید:شایستهْ انسان نیست که با حق به ستیزد و گمان پست داشته باشد. آنان که نسبت به خداوند گمان بد برند، دچار قهر الهی میشوند و از صفحهْ روزگار برچیده میگردند. این سخن مولانا بر گرفته ازقرآن میباشد که پروردگارمیفرماید: « وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا»: و (نیز) مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد مىبرند مجازات کند؛ (آرى) حوادث ناگوارى (که براى مؤمنان انتظار مىکشند) تنها بر خودشان نازل مىشود! خداوند بر آنان غضب کرده و از رحمت خود دورشان ساخته و جهنم را براى آنان آماده کرده؛ و چه بد سرانجامى است![2]
( 3044) شیر که وسوسه و اندیشه درونى آنها را فهمید بروى خود نیاورده و پاس آنها را نگاه داشت.( 3045) ولى در دل خود گفت اى حیوانات خسیس عنقریب جزاى شما را خواهم داد. ( 3046) اکنون جسارت شما باین درجه رسیده که رأى من براى شما کافى نبوده در عطا و بخشش من این طور گمانها در دل دارید. ( 3047) اى کسانى که هستى رأى شما بسته برأى من و عطاى من است.( 3048) نقش چگونه در باره نقاش خیال بد مىکند در صورتى که نظر و اندیشه را نقاش باو بخشیده است .( 3049) چنین گمان پستى از شما در باره من ننگ است. ( 3050) اَلظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ اَلسَّوْءِ را اگر نکشم خطا کردهام.
مولانا می گوید: دنیا پرستان از اینکه مىبینند اولیاى حق بنا بر مصلحتها که خود دانند و بر دیگران پوشیده است، گهگاه در مال دنیا تصرّفى مىکنند، این تصرف بر آنان گران مىافتد و پندارند که اولیای حق می خواهند خود را بر دیگران مقدم دارند. چنان که ذُو الخُویصِره هنگام بخشش غنیمتهاى جنگ حنین بر رسول (ص) خرده گرفت که اى محمد (ص) بینم کار به عدالت نکردى. رسول فرمود: «اگر من عدالت نکنم چه کسى خواهد کرد.»[3]
شیر که بر درون گرگ و روباه آگاه بود، از نیت بدى که در دل داشتند بر آنان خشم گرفت که شما کوته بینان ندانستید بزرگان هیچ گاه از تربیت زیر دستان غفلت ندارند، و حق آنان را فرو نگذارند. حال در انتظار آن چه سزایتان است بمانید.
مولانا فعل و سخن مردان کامل و واصلان به حق را فعل و سخن حق میبیند. در این ابیات شیر نقش یک مرشد را به خود میگیرد و سخنانی میگوید که بازگوی رابطه حق با بنده است. شیر میگوید: هرچه دارید از من دارید و رأی و مشیت من کافی است و نیازی به این وسواس و اندیشه بد شما نیست. بنده در برابر حق یا مرید در برابر مرشد، مانند نقش در برابر نقاش است؛ همانگونه که یک نقش، تفکر و قوای ذهنی ندارد، سالک نیز باید رأی حق یا نظر مرشد را کافی بداند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |