( 3107) عرصه اى بس با گشاد و با فضا |
|
وین خیال و هست یابد زو نوا |
( 3108) تنگتر آمد خیالات از عدم |
|
ز آن سبب باشد خیال اسباب غم |
( 3109) باز هستى تنگتر بود از خیال |
|
ز آن شود در وى قمرها چون هلال |
( 3110) باز هستىِّ جهان حسّ و رنگ |
|
تنگ تر آمد، که زندانى است تنگ |
( 3111) علّت تنگى است ترکیب و عدد |
|
جانب ترکیب حسها مىکشد |
( 3112) ز آن سوى حس عالم توحید دان |
|
گر یکى خواهى بدان جانب بران |
( 3113) أمرِ کُن یک فعل بود و نون و کاف |
|
در سخن افتاد و معنى بود صاف |
( 3114) این سخن پایان ندارد باز گرد |
|
تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد؟ |
عرصه: گشادگى میان سرا، میدان، جولانگاه.
هست: وجود.
عدم: آن چه موجود نیست و مقصود عالمى است که در آن مشخصات و تعیّنات موجود نیست، عالم اعیان و معانى.
خیالات: عالم مثال یا عالم خیال، عالم نفوس منطبعه است. در این عالم مجردات شکل و صورت به خود مىگیرد.
هستى: عالم وجود خارجى.
جهان حس و رنگ: عالم شهود.
ترکیب و عدد: نشانه های عالم کثرت است، منظور مولانا از این واژه این است که :حس ظاهر ورابطهْ با این عالم صورت وکثرت، علت تنگی این جهان برای روح است.اگر ازاین عالم حس بیرون برویم وبستگی روح را باآن قطع کنیم، دیگر همهْ هستی «یکی» است، اما اگر به خواهیم عالم بی نهایت توحید را،با این الفاظ بشناسیم، ناچار گرفتار آثار کثرت وترکیب وعدد می شویم.
أمر کن: برگرفته است از قرآن کریم: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ- » همانا امر اوست که هر گاه خواست چیزى را بگوید باش، پس مىباشد»[1]
صاف: مجرد، بدون ترکیب.
کُنْ: که پروردگار بدان کلمه از ایجاد موجودات تعبیر فرموده است، از دو حرف کاف و نون ترکیب شده است. این صیغه به ظاهر دو جزء است اما این دوئیَّت از آن رو پیدا شد که معنى مجرد از عالم خود، به عالم لفظ نقل کرد. پس این تعیّنات و مشخصات همگى از لوازم فعلیّت است:
کاف و نون همچون کمند آمد جذوب تا کشاند مر عدم را در خطوب
پس دو تا باید کمند اندر صور گر چه یکتا باشد آن دو در اثر
3080- 3079 /1
( 3107) عرصه وسیع با فضایى که این خیال و این هستى از او مستفیض مىگردد.( 3108) بلى عرصه عدم بس وسیع است عالم خیال تنگتر از او است از این جهت است که خیال باعث اندوه است.( 3109) از خیال گذشته هستى از خیال تنگتر است که در او بدر بر اثر زحمت و سختى هلال مىگردد.( 3110) پس از آن عالم حس و رنگ تنگتر از اینها است که زندانى است تنگ و تاریک.( 3111) ترکیب و عدد باعث تنگى و کدورت است و حس است که بسوى ترکیب مىکشد.( 3112) عالم توحید در آن سوى عالم حس است اگر طالب توحید بوده و یکى مىخواهى مرکب به آن سوى بران.( 3113) امر کن یکى و یک فعل بود و نون و کاف که دو مىنماید در سخن پیدا شد و گرنه معنى از ترکیب و دوئیت و عدد صاف و مبرا بود.( 3114) این سخن تمام شدنى نیست بر گرد و بگو که حال گرگ در آن گیر و دار چه شد.
سخن مولانا از گشادگی وگستردگی جهانی است که درآن هستی مادی وصوری نیست ،عالم بی صورت یا عالم روح، عرصه یی بی نهایت است. آن عرصهْ پهناور با این جهان قابل مقایسه نیست. عالَمِ شهود یا به گفته مولانا جهان حسّ و رنگ، عالمى تنگتر از جهان وجود دارد که در آن اعراض و ترکیبات نیست و این جهان نسبت به عالم خیال تنگتر است، زیرا در عالم خیال صورتهایى را مىتوان تصور کرد که تحقق آنها در خارج ممکن نیست، بدین جهت است که مىگوید در جهان هستى قمرها هلال مىشود، یعنى آن فراخى عالم تصور تنگتر مىگردد و عالم مثال در مقایسه با عالم عدم، یعنى عالمى که به هیچ وجه تعیّنات در آن ملحوظ نیست، تنگتر باشد، و فراختر از همه این عالمها، عالم توحید یا عالم وحدت است، و اگر کسى خواهد با دوست یکى شود باید بدان عالم سفر کند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |