( 3158)کو ببیند سرّ و فکر و جست و جو |
|
همچو اندر شیر خالص تار مو |
( 3159)آن که او بی نقش ساده سینه شد |
|
نقشهای غیب را آیینه شد |
( 3160)سرّ ما را بیگمان مُوقن شود |
|
زآن که مؤمن آینه مؤمن بود |
( 3161)چون زند او نقد ما را بر محکّ |
|
پس یقین را باز داند او زشکّ |
( 3162)چون شود جانش محَکّ نقدها |
|
پس ببیند قلب را و قلب را |
کو ببیند: مضمون برگرفته است از آیه شریفه «... یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ اَلصُّدُورِ- «خدا بر نهان و آشکار داناست و هیچ چیزى بر او پوشیده نیست»[1]. پس بنده باید بدو گمان بد نبرد تا گناه نورزد و شرمسار نگردد.
بىنقش: کسی است که در درون او جز عشق حق وآرزوی جمال حق نقشی نیست.
ساده سینه: صافى دل، که سینه او صفا یافته و آماده منعکس شدن نور الهى در آن است. که سینه او از خیال فاسد پاک است، وبه همین دلیل مانند آینه یی است که عالم غیب را نشان می دهد.
سر: آن چه آن را پنهان داشته و براى همگان دسترسى بدان ممکن نیست:
یار را با یار چون بنشسته شد صد هزاران لوح سر، دانسته شد
لوح محفوظى است پیشانى یار راز کونینش نماید آشکار
2642- 2641 6
چون سینه مرید صافى باشد سرّى که درون سینه مراد است بىگفتار در آن منعکس مىشود.
ما: از ضمیر مقصود شخص مولوى است، نه خداى تعالى و بیتهاى بعد مؤیّد این نظر است.
مُوقِنْ: (اسم فاعل از ایقان) یقین دارنده، معتقد، آگاه ومطلع
مؤمن آینه مؤمن: ناظر است به حدیث «اَلمُؤمِنُ مِرْآةُ الْمُؤمِنِ» و «الْمُؤمِنُ مِرْآةُ الْمُؤمِنِ وَ الْمُؤمِنُ أخُو الْمُؤمِنِ یَکُفُّ عَلَیْهِ ضَیْعَتَهُ وَ یَحُوطُهُ مِنْ وَرائهِ»[2]:
مؤمنان آیینه همدیگرند این خبر مىاز پیمبر آورند
1328 /د1
نقد: سکهْ زر راگویند ودراینجا کنایه از دل وباطن سالک است که ایقان وآگاهی پیر آن را محک می زند ومی گوید که خالص است یا ناخالص؟
بر مِحَک زدن: محک: اسم آلت از حک: ساییدن. محک سنگى بوده است سیاه که صرّافان زر را بدان مىسودند.
قلب را و قلب را: یکبار به معنی دل است و بار دیگر به معنی ناخالص.
( 3158) که او افکار و تجسسها و رازهاى شما را در دل شما مىبیند چون تار موى نازکى که در شیر خالص دیده مىشود.( 3159) کسى که صفحه ضمیرش ساده و بىنقش باشد آینه نقشهاى غیب است.( 3160) او راز دل ما را مىفهمد زیرا که مؤمن آینه مؤمن است .( 3161) و چون دید نقد ما را بمحک زده یقین را از شک و خوب را از بد تمیز مىدهد. ( 3162) چون جان او محک نقدها است البته قلب را از سالم تمیز خواهد داد.
مولانا در ابیات پیشین گفت چگونه مىتوانم سرّى را که در سینه نهان دارم بیان کنم.
اکنون مىگوید آن کسی که سینه او از خیالهاى فاسد پاک است، آیینهاى است که آن چه دیگرى در سینه دارد در آن نقش مىبندد، چنین کسى تواند سرّى را که درون من است و قوّت مرا شکسته است و نتوانم آن را پدید کنم دریابد، و او مىتواند نقد ما را بیازماید و حقیقت را معلوم کند، و اوست که مىتواند قلب را از قلب (دل) بشناسد، و در نسخهاى «پس ببیند نقد را و قلب را». و این ضبط مرجح مىنماید و مرجح آن آمدن نقد است با قلب در بیتهاى دیگر:
چون که حق و باطلى آمیختند نقد و قلب اندر حرمدان ریختند
2966 /د2
مر محک را ره بود در نقد و قلب که خدایش کرد امیر جسم و قلب
1783 /د4
چکیدهْ کلام مولانا دراین ابیات این است که: واصلان به حق، آنچه در باطن شما میگذرد و به آن میاندیشید و در جستوجوی آن هستید، به وضوح میبینند، همانگونه که شما تار مو را در شیر خالص میبینید. توانایی مردان حق که در درون آنان جز عشق و آرزوی جمال حق نقشی نبسته، بسیار فراتر از توصیف کلامی است؛ از اینرو مانند آینهای هستند که عالم غیب را نشان میدهند و اسرار درون را باز مینمایند. واصلان به حق، نقد سکه زراند؛ یعنی دل سالک را با ایقان و آگاهی محک میزنند و میگویند که خالص است یا ناخالص؟
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |