خبر نگاری زمین قیامت می کند
( 3288)سر از آن رو مینهم من بر زمین |
|
تا گواه من بود در یُوم دین |
( 3289) یوم دین که زُلْزِلَتْ زِلْزالَها |
|
این زمین باشد گواه حالها |
( 3290) کو تُحَدّث جَهرةً أَخْبارَها |
|
در سخن آید زمین و خارَها |
( 3291) فلسفى منکر شود در فکر و ظن |
|
گو برو سر را بر این دیوار زن |
( 3292) نطق آب و نطق خاک و نطق گِل |
|
هست محسوس حواسّ اهل دل |
( 3293) فلسفى کو منکر حنانه است |
|
از حواسّ اولیا بیگانه است |
( 3294) گوید او که: «پرتو سوداىِ خلق |
|
بس خیالات آورد در راى خلق» |
زلزلت زلزالها: بلرزد، لرزیدنش را. هنگامی که زمین به لرزشی سخت بلرزد.
جهرة: یعنی آشکارا.
تحدث جهرة اخبارها: آشکار خبر خود را باز گوید. برگرفته است از قرآن کریم: «إِذا زُلْزِلَتِ اَلْأَرْضُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ اَلْأَرْضُ أَثْقالَها وَ قالَ اَلْإِنْسانُ ما لَها یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها- آن گاه که زمین لرزیده شود به سختترین لرزههایش. و زمین سنگینى خود را به رو آرد و آدمى بگوید چه بود زمین را. در این روزها زمین خبرهاى خود را حکایت کند.»[1] از انس ابن مالک روایت است که روز رستاخیز زمین خبر دهد هر کارى را که در آن رخ داده است. و روایت شده است که «ابو امیه در مسجد الحرام نماز واجب خواند، سپس پیش رفت و در جاى جاى نماز خواند. پرسیدند براى چه چنین کردى؟ گفت این آیه را خواندم «یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» خواستم تا روز رستاخیز براى من شهادت دهد»[2]
خار: خاره، سنگ سخت.
فلسفى: کسى که خواهد حقیقت جهان را از راه عقل و قیاسهاى برهانى دریابد و هر چیز را معلول علتى محسوس و یا معقول داند. اشاره به کسانی است که با استدلال به جنگ دین می آیند وگاه بر دلایلی تکیه می کنند که از منابع مذهبی واز اعتقادات اهل مذهب گرفته اند.
ظّن: گمان و بیشتر در گمان بد به کار رود.
سر بر دیوار زدن: از روى خشم و نادانستن چیزى سر را به دیوار کوبیدن و گاه بیمار از شدت درد و غلبه سودا چنین کند:
سر تسلیم من و خشت در میکدهها مدّعى گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
حافظ نطق آب...: مأخوذ است از قرآن کریم «... وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ - هیچ چیز نیست جز که خدا به سپاس او تسبیح گوید لیکن شما تسبیح آنها را نمىفهمید...» (بنى اسرائیل، 44).
حنّانه: آه کشنده، ناله کننده.
سُتونِ حَنّانه: ستونى بود در مسجد مدینه که رسول (ص) هنگام موعظت مردم پشت بدان مىداد و چون براى وى منبر نهادند و رسول بر ستون تکیه نکرد ستون نالید.
استن حنانه از هجر رسول ناله مىزد همچو ارباب عقول
گفت پیغمبر چه خواهى اى ستون گفت جانم از فراقت گشت خون
مسندت من بودم از من تاختى بر سر منبر تو مسند ساختى
گفت خواهى که ترا نخلى کنند شرقى و غربى ز تو میوه چنند
یا در آن عالم حقت سروى کند تا تر و تازه بمانى تا ابد
گفت آن خواهم که دایم شد بقاش بشنو اى غافل کم از چوبى مباش
آن ستون را دفن کرد اندر زمین تا چو مردم حشر گردد یوم دین
تا بدانى هر که را یزدان بخواند از همه کار جهان بىکار ماند
هر که را باشد ز یزدان کار و بار یافت بار آن جا و بیرون شد ز کار
آن که او را نبود از اسرار داد کى کند تصدیق او نالهى جماد
گوید آرى نه ز دل بهر وفاق تا نگویندش که هست اهل نفاق
2113- 2123 / د1
حواسّ اولیا: اولیا را حواسى است وراى این حواس پنجگانه که در جانداران است:
پنج حسّى هست جز این پنج حسّ آن چو زرّ سرخ و این حسها چو مِس
اندر آن بازار کایشان ماهرند حسّ مس را چون حس زر کى خرند
50- 49/ د 2
سودا: یکى از چهار خلط که غلبه آن موجب جنون گردد.
سخره: مسخر، اسیر.
( 3288) روز قیامت که زمین مىلرزد و زلزله سخت حادث مىگردد . این زمین شاهد و گواه احوال مردمان خواهد بود. ( 3289) و خبرهاى آن را آشکارا نقل مىکند زمین و خارها بسخن مىآیند.() فیلسوف که منکر سخن گفتن زمین است از معقولات پست صحبت مىکند عقل در این مرحله از دهلیز خانه بیرون مانده و باین جا راه ندارد.( 3291) فیلسوف که با فکر و گمان منکر سخن گفتن جمادات است باو بگو برو سر خود را بدیوار بزن.( 3292) سخن گفتن آب و خاک را حواس اهل دل ادراک مىکند نه عقل تو.( 3293) فیلسوف که منکر زارى ستون حنانه است او از حواس انبیا بویى نبرده.( 3294) فیلسوف مىگوید که قوه سوداوى و عصبى است که بسى خیالات و عقاید در مردم تولید مىکند که همگى توهم و خیال بوده واقعیت ندارد.
در ادامه تأثیر « پرتوها» مولانابه سالکان هشدار می دهد که تاثیر پرتوهایِ مردان حق شما را نفریبد ومغرور نسازد.چراکه اگر تابش آن نور برود دل تاریک گردد. سپس می فرماید: باید از راه طاعت به درگاه خدا سجده آورد. این سجده و طاعت در روز قیامت گواه خواهد بود. مولانا براى دفع توّهم این که زمین چگونه گواه عمل آفریدگان تواند بود می گوید: نه تنها زمین بلکه همه موجودات گویا هستند. اما جز مردان حق و صاحبان دل سخنان آنان را نمىشنوند و در نمىیابند. چنین حقیقت را جز از راه ریاضت و صافى کردن نفس و یا از راه تعلیم از پیمبران نتوان دریافت. فیلسوف که مىخواهد از راه برهان عقلى حقیقتها را دریابد در مىماند. او نمىتواند دریابد که اولیاى خدا حقیقت اشیاء را از راهى جز راه حواس ظاهرى در مىیابند. او این حقیقت را پندارى مىخواند که از غلبه تخیلات در باور کنندگان آن پدید شده است. حالى که تباهى درون و کفر باطن اوست که دلش را سیاه کرده و در پوششى از انکار در آورده تا هر چه را ببیند و یا دریابد به نوعى تأویل کند. مولانا می گوید: پیروان مکتب های فلسفی واهل استدلال باور نمی کنند که ستون مسجد پیامبر ازفراق پیامبر ناله کند،زیرا آنها به امور ظاهری ومادی وبه حواس ظاهر معتقدند وامور ماوراء این هستی مادی را نمی دانند.فلسفی معتقد است که پرتو خیالات وآرزوها در ذهن ما تَوَهُّم یا تصوری ایجاد می کند ومی پنداریم که ستون مسجدهم ناله دارد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |