( 3343)پیش معنا چیست صورت؟ بس زبون |
|
چرخ را معنیش میدارد نگون |
( 3344)تو قیاس از چرخ دولابی بگیر |
|
گردشش از کیست از عقل منیر |
( 3345)گردش این قالب همچون سپر |
|
هست از روح مستّر ای پسر |
( 3346)گردش این باد از معنای اوست |
|
همچو چرخی کان اسیر آب جوست |
( 3347)جرّ و مدّ و دخل و خرج این نفَس |
|
از که باشد جز ز جانِ پرهوس |
( 3348)گاه جیمش میکند، گه حاء و دال |
|
گاه صلحش میکند، گاهی جدال |
( 3349)گه یمینش میبرد، گاهی یسار |
|
گه گلستانش کند، گاهیش خار |
صورت: هیئت، شکل.
دولابى: چون دولاب، گردان، چنان که دولاب مىچرخد.
دولاب: چرخى که بدان آب از چاه کشند.
مُشیر: اشارت کننده، دستور دهنده.
عقلِ مشیر: عقل مدبّر عالم. عقل فعّال که به عقیده فیلسوفان قدیم اسلام عقل فعّال حاکم بر جهان سفلى است.
جان پر هوس:یعنی جانی که آرزوها و سوداهای بسیار دارد.
قالبِ همچون سپر: استعارت جسم که پوشش روح است، و مىتوان آن را استعارت از فلک گرفت به خاطر واژگونى آن و سپر مانند بودنش.
مُستَّر: (اسم مفعول از تستیر، از ریشه ستر) پوشیده، مستور، پنهان.
باد: دم، نفس.
معنى: استعارت از قدرتى که درون آن نهفته است.
جَرّ: کشیدن، و در بعض نسخهها «جزر»: واپس رفتن آب دریا.
مَدّ: کشیدن، کشیده شدن.
ج، ح، دال: حرفهاست که از دهان برون آید و کلماتى سازد و آن کلمات گاه معنى خیر را در بر دارد و گاه معنى شرّ را. چنان که «ج»، «ح»، و «دال» را اگر جمع کنند معنى جحد و انکار آید.
( 3343) صورت پیش معنى بس زبون است آسمان را معنى او سر نگون نگه داشته.( 3344) چرخ دولابى را نگاه کن گردش او از چیست؟ از عقل نور بخش که او را بقانون علمى ترتیب داده و براه انداخته.( 3345) این گنبد که چون سپرى در بالاى سر ما هست گردشش از یک روح پنهانى است.( 3346) این باد که در فضا گردش مىکند گردش او از معنى او است چون گردش چرخ آسیا که از اثر آب جو است.( 3348) جزر و مد و دخول و خروج نفس ما در حال تنفس جز جان به چه چیز مربوط تواند بود.( 3349) همان جان یا معنى است که صور و موجودات را چون کاتبى گاه جیم و گاه حاو گاه دال مىکند گاه صلح را برقرار و گاه جنگ بپا مىکند.() گاه سمت راست مىبرد گاه طرف چپ گاه گلستانش مىکند گاه مبدل بخارش مىسازد.
مولانا می گوید: هستی، یک عالمِ معنا یا عالمِ غیب دارد و یک عالمِ صورت. عالمِ صورت محدود به زمان و مکان و قید و تعیّن است. عالمِ معنا، ازلی و ابدی و مطلق است و تابع هیچ شرط و قیدی نیست. گاه مولانا بهطور صریحتر میگوید: معنا خداست.
سخن مولانا دراین ابیات این است که: صورت یعنی عالم تعیّن و وجودِ مشروط و مقید ما، در برابر معنا که هستی مطلق است، بسیار ناتوان و زبون است و آن هستیِ مطلق چنان عظمتی دارد که افلاک را واژگون میکند یا به تعظیم وا میدارد. بر پایى او از قدرتى است که آن قدرت از خداست که «اَللَّهُ اَلَّذِی رَفَعَ اَلسَّمواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها - خدایى که بر افراشت آسمانها را بدون ستونى که ببیند آن را...»[1]
مثالاً چرخ آبکشی، دولاب خودش نمیگردد، عقلِ گردانندهای آن را به گردش میآورد. در هستیِ مادی ما نیز حرکت و آثار هستی نتیجهْ هستیِ حق و در واقع فعل حق است. گردش و حرکت جسم که همانند سپر، روح را در پس خود نهان میدارد، ناشی از روح نهان است و یا گردش و وزش باد از معنای خودِ باد است؛ یعنی در واقع خدا معنا و منشأ اصلی باد است. برای مثال، باد همانند چرخ آسیاست که آن چرخ، در تصرف جریان آب جویبار است؛ یعنی همانطور که آب در چرخشِ آسیا تصرف دارد، معنای باد نیز در باد تصرف دارد. پس ملکوت باد در دست خداست.
مثال دیگر: دَم و بازدم انسان از کیست؟ مسلّماً از جان است و جان نیز هر تصرف و حرکتی کند از اراده الهی است. از حنجره و دهان ما اصواتی خارج میشود: جیم، حاء، دال، یا کلماتی گوناگون و گاه متضاد: گلستان و خار، صلح و جنگ. مخرج این اصوات و حروف هم یکسان نیست: از روی لب، از پشت دندان و از حلق. در همهْ این حالات جریان باد از درون سینه و حنجره و دهان میگذرد و آنچه گوناگونی در این جریان پدید میآورد «معانی» الفاظ و عبارات است. پس لفظ و صوت به خودی خود ارزشی و وجودی ندارد، بلکه این معنا و ملکوت است که وجود حقیقی دارد وحقیقت وجود است.خلاصه این که:
این سخن و آواز از اندیشه خاست تو ندانى بحر اندیشه کجاست
لیک چون موج سخن دیدى لطیف بحر آن دانى که باشد هم شریف
1138- 1137/ د 1
نفسى که از آدمى بر مىآید و اگر نباشد زندگى نخواهد کرد، از آثار آن روح پنهان است، و این باد که از لب برون مىآید و کلماتى پدید مىآورد که گاه موجب خیر است و گاه شر، جزئى از بادى است که مسخّر امر خداست و آن باد گاه آیت عذاب اوست چنان که بر قوم عاد، و گاه همان باد به امر خدا نرم مىگردد و بر مؤمنان رحمت مىشود:
هود گرد مؤمنان خطّى کشید نرم مىشد باد کآنجا مىرسید
هر که بیرون بود ز آن خط جمله را پاره پاره مىسکُست اندر هوا
855- 854 / د 1
باد آتش مىشود از امر حق هر دو سر مست آمدند از خمر حق
آب حلم و آتش خشم اى پسر هم ز حق بینى چو بگشایى بصر
852- 851 / د 1
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |