به گفته استاد شهیدی : مرحوم فروزانفر در مأخذ قصص و تمثیلات مثنوى این لطیفه را نیاورده. نیکلسون می نویسد: من اصل حکایت را در داستانهاى قدیم نیافتم. کریستین سن داستان را به محبوب القلوب ارجاع مىدهد. این داستان را غرس النعمه محمد بن هلال صابى (وفات 480 ه ق) چنین آورده است[1]:
محمد بن عبد الملک بیمار شد. احمد بن خالد که کر بود به عیادت او رفت و پرسید:
- چگونهاى؟- حالى بد دارم.
- الحمد للَّه، کدام یک از پزشکان به دیدنت مىآیند؟- ابلیس- مبارک رفیقى است. چه براى تو تجویز کرده است؟- آجر کوبیده.
- سبک و نیکوست آن را بگیر و از دست مده.
( 3374) آن کرى را گفت افزون مایهاى |
|
که تو را رنجور شد همسایهاى |
( 3375) گفت با خود کر، که با گوش گران |
|
من چه دریابم ز گفت آن جوان |
( 3376) خاصّه رنجور و ضعیف آواز شد |
|
لیک باید رفت آن جا نیست بُد |
( 3377) چون ببینم کآن لبش جنبان شود |
|
من قیاسى گیرم آن را هم ز خود |
( 3378) چون بگویم چونى اى محنت کشم |
|
او بخواهد گفت نیکم یا خوشم |
( 3379) من بگویم شکر چه خوردى اَبا |
|
او بگوید شربتى یا ماشبا |
( 3380) من بگویم صُحّ نُوشَت، کیست آن |
|
از طبیبان پیش تو گوید فلان |
افزون مایه: بسیار بهرهمند از دانش یا مال.
بُدّ: چاره.
محنت کش: کنایت از رنجور، بیمار.
ابا: با، آش.
ماشبا: آش ماش.
صحّ: نیکلسون آن را به ضم صاد ضبط کرده است. صحّ به ضم اول و تشدید دوم خلاف سقم است به معنى تندرستى و بهى از بیمارى. و صحّ به فتح اول و تشدید دوم معنى صحیح است مىدهد.
در میان صالحان یک اصلحى است بر سر توقیعش از سلطان صحى است
2622 6
صُحّ نُوشَت : یعنی ان شاء الله تندرست خواهی شد یا خدا صحت بدهد، نوش جانت.
( 3374) کسى بشخص کرى گفت همسایه تو بیمار است.( 3375) کر با خود گفت من با این گوش کر از گفته آن رنجور چه خواهم فهمید.( 3376) بخصوص اینکه او رنجور و صدایش ضعیف است ولى چاره نیست باید بروم( 3377) وقتى جنبش لبهاى او را ببینم بعقل خود گفته او را حدس مىزنم.( 3378) وقتى بگویم حالت چطور است البته خواهد گفت خوبم یا خوشم.( 3379) من مىگویم شکر خدا را- غذا چه خوردى؟ او خواهد گفت شربت یا آش ماش.( 3380) من مىگویم نوش جان طبیبت کى است؟ البته مىگوید فلان کس.
( 3381) من بگویم پس مبارک پاست او |
|
چون که او آمد شود کارت نکو |
( 3382) پاى او را آزمودستیم ما |
|
هر کجا شد مىشود حاجت روا |
( 3383) این جوابات قیاسى راست کرد |
|
پیش آن رنجور شد آن نیک مرد |
( 3384) گفت چونى گفت مُردم گفت شکر |
|
شد از این رنجور پر آزار و نُکر |
( 3385)کین چه شکر است او عدوِّ ما بُداست |
|
کر قیاسى کرد و آن کژ آمده است |
( 3386)بعد از آن گفتش چه خوردى گفت زهر |
|
گفت نوشت صحّه افزون گشت قهر |
( 3387) بعد از آن گفت از طبیبان کیست او |
|
کو همىآید به چاره پیش تو |
جوابات قیاسى: یعنی پاسخ هایی که حدس زده بود بیمار به خواهد گفت، ونیز پاسخ هایی که در برابر گفته های بیمار در ذهن خود جور کرده بود.
نکر: یعنی ندانستن انکار، گران آمدن، اما در اینجا به معنی خلاف انتظار است.
پر آزار ونکر: یعنی رنجیده وشگفت زده
عَدُوّ: عدو، دشمن.
صحّه: صِحَّةً: سلامت باشى. مصدر است براى دعا چنان که گویند: «نعیما» یعنى «انعم اللَّه علیک».
( 3381) من مىگویم قدمش مبارک است اکنون که او آمده کارت خوب خواهد شد.( 3382) ما تجربه کردهایم پاى او سر هر مریض برسد حاجتش روا مىگردد.( 3383) شخص کر این جوابها را پیش خود بقیاس درست کرد و عکس آن واقع شد. ( 3384) وقتى گفت حالت چطور است گفت آخ مردم کر گفت شکر خدا را و مریض از این جواب آزرده شد.( 3385) که این شکر چیست؟ این دشمن من است یا قیاسى پیش خود کرده و حدسش بغلط رفته.( 3386) بعد شخص کر پرسید چه خوردهاى؟ جواب داد زهر مار گفت نوش جان از این جواب کدورت و قهر مریض بیشتر شد.( 3387) بعد پرسید کدام یک از اطبا براى معالجه پیش تو مىآید.
مضمون این ابیات به گفته استاد شهیدی خطا دانستن تصورهاست که ما از آن چه پیرامونمان مىگذرد داریم و با عقل ناقص خود مشکلات را مىگشاییم و مىپنداریم به حقیقت رسیدهایم، حالى که این خیال باطل ما در دیده حقیقت بین خطاى ماست.
کر پیش خود چنین نهاد که چون نزد این بیمار روم پرسم چگونهاى؟ گوید: بهام. گویم: سپاس. گویم چه خوردهاى؟ گوید: فلان آش. گویم نیک است، کدام پزشک چنین دستورى داده است؟ گوید: فلان. گویم ما او را آزمودیم، مبارک قدم است هر جا رود بیمارى را از بین ببرد و با چنین قیاسى که پیش خود نهاده بود نزد بیمار رفت. کر چون نزد بیمار شد پرسید: چگونهاى؟ بیمار از سختى درد گفت: مردم. چنان که بسیارى بیماران به هنگام شکوه از درد چنین گویند.
کر به قیاسى که خود کرده بود پنداشت گفته است: «بهام» گفت سپاس خدا را.
بیمار که از قیاس کر آگاه نبود چون پاسخ را شنید برنجید و به خود گفت چه جاى سپاس است. پس او دشمن ماست و چون شنید که من سخت بیمارم و در آستانه مردن، گوید سپاس که چنینى. اما کر سخن او را نشنیده بود و از روى قیاس خود پاسخ داد. پس پرسید: چه خوردهاى؟ گفت: زهر کر به قیاس پیشین خود پنداشت گوید فلان آش. گفت: نوشت باد، تندرستى است. بیمار را قهر بیشتر گشت. سپس کر پرسید: کدام پزشک نزدت آمد؟ بیمار از رنجورى و یا از سر خشم گفت: عزرائیل. کر به قیاس خود گفت: مبارک قدم است. کر از پس این گفتگو گفت سپاس [خدا را] حالا از پیش او بروم.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |