نَصّ: هر لفظ که بر معنى صریح دلالت کند و احتمال معنى دیگر در آن نرود، و نصّ در اصطلاح اصولیان آیه یا حدیثى است که رافع هر گونه احتمال بود چون «أَحَلَّ اَللَّهُ اَلْبَیْعَ وَ حَرَّمَ اَلرِّبا» [1]
قیاس: در اصطلاح اصولیان اجراى حکم شرعى است در موضوعى به خاطر وجود حکم در موضوعى مشابه آن. قیاس از جمله دلیلهایى است که نزد فقیهان اهل سنّت و جماعت معتبر است. ولى فقیهان شیعه آن را نمىپذیرند جز در قیاس منصوص العلّة، یعنى آن جا که حکمى بر موضوعى به خاطر علّتى خاص تعلق گرفته باشد و به علتى که موجب تشریع حکم است تصریح شده باشد. که در این صورت آن حکم را بر موضوع دیگرى که همان علت را دارد مىتوان سرایت داد. چنان که گویند شراب حرام است به خاطر مستى آوردن آن. پس مستى آور دیگرى را نیز که حکمى در باره آن در دست نیست به شراب مىتوان قیاس کرد و آن را حرام دانست.
( 3410)اول آن کس کین قیاسکها نمود |
|
پیش انوار خدا، ابلیس بود |
( 3411)گفت نار از خاک بی شک بهتر است |
|
من ز نارو او ز خاک اکدر است |
( 3412)پس قیاس فرع ، بر اصلش کنیم |
|
او ز ظلمت، ما ز نور روشنیم |
( 3413)گفت حق: نه، بل که لاانساب شد |
|
زهد و تقوی فضل را محراب شد |
( 3414)این نه میراث جهان فانی است |
|
که به انسابش بیابی، جانی است |
( 3415)بلکه این میراثهای انبیاست |
|
وارث این، جانهای اتقیاست |
( 3416)پور آن بوجهل، شد مؤمن عیان |
|
پور آن نوح نبی، از گمرهان |
( 3417)زادهْ خاکی، منوّر شد چو ماه |
|
زاده آتش تویی. رو روسیاه |
قیاسک: تصغیر قیاس از راه تحقیر، به خاطر بىارزش بودن آن.
اول آن کس کین قیاسکها نمودابلیس بود: نخستین کسی که در برابر انوارالهی، قیاسهای ناچیز و بیارزش کرد، ابلیس بود؛ زیرا ابلیس، به نقل ازقرآن: «قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»: ابلیس گفت: من از آدم بهترم، زیرا مرا از آتش آفریدی و او را از گل... بیگمان آتش از خاک، بهتر است. من از آتش فروزانم و او از خاک تیره. [2]
انوار: جمع نور.
انوار خدا: استعاره از وحى الهى که بر فرشتگان آمد که چون روح خود را در آدم دمیدم او را سجده کنید.
اَکْدَر و کَدِر: تیره، بىصفا. ظلمانی
فرع: آن چه از اصل بر آید.
لاَ اَنْسابَ: برگرفته است از قرآن کریم: «فَإِذا نُفِخَ فِی اَلصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ..- چون در صور دمند نسبها آن روز از میان رود...»[3] در روز رستاخیز پاداش را به عمل دهند نه به نسب.
زهد و تقوى فضل را...: برگرفته است از قرآن کریم: «... إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اَللَّهِ أَتْقاکُمْ...- ...» گرامىترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست...»[4]
أنساب: جمع نسب، خویشاوندى.
محراب: یعنی مرکز توجه
جانى: منسوب به جان و مقصود نسبتى است که از راه سنخیت روحى به دست آید. به تعالی وکمال روحی بستگی دارد.
میراثهاى انبیا: محتملاً ناظر است به حدیث «اِنَّ العُلَمَاءَ وَرَثَةُ الاَنْبیاءِ اِنَّ الاَنبیاءَ لَمْ تُورّثوا دیناراً و لا دِرْهَماً وَ لکن وَرَّثوُا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ منْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وافرٍ»[5]
أتقیا: جمع تقى: پرهیزکار، با تقوا.
پور بو جهل: عکرمة بن ابى جهل (عمرو بن هشام بن مغیره مخزومى) است. چون پدرش از دشمنان سر سخت رسول خدا (ص) بود، و از کسانى است که مهدور الدم اعلام گردید. اما پس از فتح مکه مسلمان شد و به مدینه رفت و از جانب ابو بکر مأمور جنگ با مرتدان گردید. مومن ومقبول خدا ودوست پیامبر شد. در جنگ یرموک در عهد عمر کشته شد از او حدیثهایى روایت شده است. [6]
پوره: پور:
خرد پوره آدم چه خبر دارد از این دم که من از جمله عالم به دو صد پرده نهانم
(دیوان شمس، جزء سوم، ص 300)
پوره نوح: پسر نوح، کنعان که داستان او در قرآن کریم [7]و در تفسیرها آمده است:
پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد
زاده خاکى: آدم.
زاده آتش: ابلیس.
مولانا در این داستان با به کار بردن واژه قیاس از هر دو معنى مصطلح آن در اصول و منطق استفاده کرده است: قیاس منطقى که در استدلال به کار رود و قیاس اصولى که برابر نصّ است. چنان که مىدانیم وى قیاس منطقى را نزد فیلسوفان تنها راه درست اثبات حقیقت است نمىپذیرد و در مطاوى گفتار خود بارها از آن انتقاد مىکند، و بىارزشتر از قیاس عقلانى قیاس حسى را مىداند.
[1] - سوره بقره، آیه275.
[2] - ْ ص، آیهْ 76واعراف،آیه12
[3] - سوره مؤمنون،آیه 101.
[4] - سوره حجرات،آیه 13.
[5] - اصول کافى، ج 1، ص 34.
[6] - الاصابه، ذیل: عکرمة بن ابى جهل .
[7] - (سوره هود)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |