داستان به عیادت رفتن کر و ترتیب مقدمات پرسش و پاسخ را پیش خود براى نشان دادن بطلان قیاس حسى آورد و سرپیچى شیطان را از سجده آدم و خود را به خاطر نسبت خویش به آتش از وى برتر دانستن نمونهاى از قیاس اصولى و اجتهاد برابر نصّ «اسجدوا لآدم». و در پایان براى بهتر روشن کردن مقصود خود که قیاس را ارزشى نیست، باطل بودن اجراى حکم اصل را بر فرع مثل مىزند، و از کنعان پسر نوح و عکرمه پسر ابو جهل سخن به میان آورد که اگر چنان قیاس را اعتبارى بود و حکم هر اصلى را بر فرعى که به ظاهر مشابه آن است اجرا توان کردن پس پسر نوح پیامبر شدى و فرزند بو جهل کافر گشتى. اما بزرگى و پیامبرى همچون مال و منال این جهان نیست که پسرى آن را از پدر به ارث برد بلکه موهبتى الهى، و بدان که لایق بود رسد.
مولانا می گوید: قیاس ابلیس این است که آدم از تاریکی است و ما ابلیسیان از نوریم. ظلمت، فرع بر نور است و نور، اصل است. بنابراین، نشاید که اصل تابع فرع شود. در اینجا مولانا پاسخ خداوند به ابلیس را میآورد: هنگامی که در صور بدمند و قیامت برپا شود، آن روز دیگر بستگی میان مردم نیست و یکدیگر را نمیپرسند. مولانا از مفاد این آیه نتیجه میگیرد که اگر آتش در هستی بالاتر از خاک است، این وابستگی ابلیس به آتش، او را از آدم خاکی برتر نمیکند؛ زیرا فضل و لطف خداوند، متوجه پرهیزکاری آفریدگان است. اشاره به آیهْ سورهْ حجرات که: همانا گرامیترین شما در نزد خداوند؛ پرهیزکارترین شماست، نه انساب. پارسایی و پرهیزکاری، میراث این جهان فانی نیست تا ارث ببری، بلکه این میراث، روحانی است و میراث انبیاست و وارث این میراث روحانی، جانها و ارواح پرهیزکاران است. مولانا برای تأیید سخن خود، دو مثال آشنا را ذکر میکند: یکی عکرمه پسر ابوجهل که مؤمن و مقبول و دوست پیامبر شد و دیگری پسر نوح پیامبر که با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد. پس زادهْ خاکی، یعنی نوع بشر که لیاقت معرفت را یافت، اما تو که زادهْ آتشی روسیاه و رانده شدی.
( 3418)این قیاسات و تحرّی، روز ابر |
|
یا به شب، مر قبله را کرده است حبر |
( 3419)لیک با خورشید وکعبه پیش رو |
|
این قیاس و این تحرّی را مجو |
( 3420)کعبه نا دیده مکن، رُو زو متاب |
|
از قیاس، الله اعلم بالصواب |
( 3421)چون صفیری بشنوی از مرغ حق |
|
ظاهرش را یادگیری چون سبق |
( 3422)وآنگهی از خود قیاساتی کنی |
|
مر خیال محض را، ذاتی کنی |
( 3423)اصطلاحاتی است مر ابدال را |
|
که نباشد زآن خبر اقوال را |
( 3424)منطقالطیری به صوت آموختی |
|
صد قیاس و صد هوس افروختی |
تَحَرّى: صواب جستن. جستجو برای قبله است از روی نشانه ها وقرائن. آن که خواهد نماز گزارد، اگر به خاطر تاریکى یا ابر و یا مانعى دیگر قبله را نداند باید جستجو کند و کوشش به کار برد. اگر تحرى به کار برد و سپس معلوم افتاد خطا کرده نماز او درست است اما در روز آفتابى و قبله پیش رو، تحرّى بىمعنى است:
چون تحرى در دل شب قبله را قبله نىّ و آن نماز او روا
2285/د 1
حَبرْ: دانشمند جهودان، و در اینجا مطلق دانشمند مقصود است. پیشوای مذهبی
نادیده کردن: نادیده گرفتن، وانمودن که آن را نمىبیند.
رو تافتن: رو بر گرداندن.
اللَّه اعلم بالصّواب: خدا بدان چه درست است داناتر است.
صفیر: آواز مرغ است.
صفیر مرغ حق: سخن عالم کامل است. یعنی مرد واصل به حق که هرچه بگوید از حق وبرای حق است.
سبق: درس.
ذاتى: حقیقى، واقعى. وجود اصیل
ابدال: جمع بَدیل، و از ابدال مردان کامل مقصود است. آن که صفات حیوانى او به صفات انسانى تبدیل شده باشد:
کیست ابدال آن که او مُبدَل شود خمرش از تبدیل یزدان خَل شود
4000 /د3
اصطلاحات ابدال: یعنی بیانی که در لفظ نمی گنجد وآن رابطهْ معنویِ مرشد با مرید است که از آطریق درباطن او تصرف وسیر الی الله رابرای او آسان می کند.این زبان و این اصطلاح با اقوال و الفاظ ربطی ندارد، اما اصطلاحات لفظی، مانند تقلید زبان مرغان است. انسان وقتی که صدای پرنده را تقلید میکند، پرنده نمیشود، فقط خیال و هوسی است که در سر میپروراند.سخنان ابدال ، خاصه در ذوق و حال، دارای مضامین پوشیده است که هر کس حقیقت آن را نداند، چون برخى از گفتههاى حلاّج و شبلى و دیگر بزرگان عرفا که پیروان علوم ظاهرى و اهل قال به معنى آن نمىرسند:
اى برادر بر تو حکمت جاریه است آن ز ابدال است و بر تو عاریه است
گر چه در خود خانه نورى یافته است آن ز همسایه منوّر تافته است
شکر کن غرّه مشو بینى مکن گوش دار و هیچ خود بینى مکن
3257- 3255/د 1
اقوال: جمع قول: گفتار و مقصود معانى است که از ظاهر الفاظ به دست آید.
منطق الطیر: گفتار پرندگان و اشارت است به سلیمان (ع) که در قرآن کریم از گفته او آمده است: «... وَ قالَ یا أَیُّهَا اَلنَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ اَلطَّیْرِ...»[1] و مقصود تقلیدى است از آواز، بدون فهمیدن معنى آن.مانند تقلید زبان مرغان ، انسان وقتی که صدای پرنده را تقلید می کند پرنده نمی شود وفقط خیال وهوسی است که در سر می پروراند.
مولانا بار دیگر به مقایسهْ دلایل ظاهری و ادراکات باطنی میپردازد. او میگوید: چسبیدن به قرائن، دلایل و قیاسها در جایی درست است که حقیقت پیش چشم نباشد. با چسبیدن به قیاس، وانمود نکن که حقیقت را نمیبینی. تو مختصری از سخنان مردان حق را میشنوی، الفاظ آن را مثل سَبَق و درس یاد میگیری، آنگاه در ذهن خود قیاسها و استدلالهایی بر آن میافزایی و از خیالات خود چیزی میسازی که وجود حقیقی ندارد، و تو آن را وجود اصیل میدانی. این فایده ندارد و تو را به حق نمیرساند، ولی وقتی که خورشید نمایان باشد و کعبه در پیش چشم تو آشکار، دیگر روا نیست به دنبال این قیاسها و جستوجوها بروی.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |