( 3489)در فرو بستند و صیقل میزدند |
|
همچو گردون ساده و صافی شدند |
( 3490)از دو صد رنگی به بی رنگی رهی است |
|
رنگ چون ابر است و بیرنگی مَهی است |
( 3491)هر چه اندر ابر ضَو بینی و تاب |
|
آن ز اختر دان و ماه و آفتاب |
( 3492)چینیان چون از عمل فارغ شدند |
|
از پی شادی دهلها میزدند |
( 3493)شه در آمد، دید آنجا نقشها |
|
میربود آن عقل را و فهم ر |
( 3494)بعد از آن آمد به سوی رومیان |
|
پرده را بالا کشیدند از میان |
( 3495)عکس آن تصویر و آن کردارها |
|
زد بر این صافی شده دیوارها |
( 3496)هر چه آنجا دید، اینجا به نمود |
|
دیده را از دیده خانه میربود |
گردون: فلک اطلس که مىپنداشتند ساده است.
دو صد رنگى: استعارت از کثرتها، وگوناگونی مظاهر هستی که نتیجهْ تعینات زندگی این جهانی است.
بىرنگى: مرتبه اطلاق ذات و یا وجود مطلق که در آن از کثرت و احکام کثرت نشانى نیست. نور ماه مظهر بىرنگى و مقام وحدت است و ابر مظهر الوان و یا کثرتها که بر حسب غلظت و تراکم و یا رقت و تنکى نور ماه به رنگهاى مختلف در آن منعکس مىشود پیدایش این کثرتها از نور یک رنگ و یا بىرنگ است:
این عجب کین رنگ از بىرنگ خاست رنگ با بىرنگ چون در جنگ خاست
2470 / د1
عمل: کار.
وقت لقا: هنگام دیدار.
دیده را از دیده خانه میربود : یعنی چنان چشم به سوی آن نقشها کشیده میشد که گویی میخواهد از کاسه چشم درآید.
( 3489) در خانه را بسته مشغول صیقل زدن گردیدند و خانه را چون آسمان صاف و ساده نمودند.( 3490) از دو صد رنگ راه ببیرنگى هست رنگ مثل ابر است و بىرنگى چون ماه که نور آن ابر را بصد رنگ در مىآورد.( 3491) هر رنگ و روشنى و تلألؤ ببینى یقین بدان که او از ماه و ستاره و آفتاب است.( 3492) چینیان چون از کار خود فراغت حاصل کردند جشنى بپا کرده براى اظهار شادمانى دهل مىزدند.( 3493) شاه بتماشاى کار ایشان آمده و دید که نقشها و الوان مختلفه آن عقل از انسان مىرباید.( 3494) پس از دیدن نقاشى چینیان بسمت رومیان آمده پردهاى را که میان دو خانه و دو صفحه نقاشى بود برداشتند.( 3495) عکس تصویر و نقاشى چینیان بصفحه صیقلى شده رومیان افتاد.( 3496) هر چه که چینیان با کمال زحمت و استادى در صفحه نقاشى خود رسم کرده بودند در دیوار صیقلى شده رومیان دیده مىشد ولى با طراوتتر و شفافتر بطورى که چشمها را خیره مىکرد.
همانگونه که اشاره شد داستان چینیان و رومیان مثالى است براى فرق میان علم حصولى و علم حضورى. چینیان مظهر طالبان علم حصولىاند که باید آن را با کوشش و از سواد و دفتر به دست آرند و رومیان مظهر علم حضورىاند که تحصیل آن نیازى به مقدمات از قبیل کتاب و دفتر و تعلیم معلم ندارد. صوفیان سینه را از آلایشها پاک مىکنند، تا همچون آینه قابل انعکاس گردد:
دفتر صوفى سواد و حرف نیست جز دل اسپید همچون برف نیست
159/ د 2
همین که با تحمل ریاضت و مراقبت بر عبادت، درون روشن گردید علم از سوى بارى تعالى بر آن پرتو مىافکند:
بىز تقلیدى نظر را پیشه کن هم براى عقل خود اندیشه کن
3344/ د 6
نمونه این دو علم و یا بهتر بگوییم، دو نمونه وقوف بر حقیقت از آن چه در باره ملاقات ابو سعید ابو الخیر و ابن سینا نوشتهاند بخوبى روشن است که ابو على گفته است: «هر چه من مىدانم او مىبیند و ابو سعید گفته است هر چه ما مىبینیم او مىداند»[1]
مولانا دراین ابیات میگوید: اگرچه دو صد رنگی یا گوناگونی مظاهر هستی، نتیجه تعینات زندگی این جهانی است، اما همین پدیدههای عالم تعیّن و ماده، میتواند ما را به سوی بی رنگی رهبری کند؛ درست مانند پارههای ابر که به ما میگویند یک ماهی یا ستاره، یا آفتاب در پشت ابرها نهفته است. بیرنگی اصل همه رنگهاست و سرانجام همه رنگها به بیرنگی باز میگردند. وحدت، اصل عالم است و کثرتها دوباره به اصل خود برمیگردند و از کثرتها نیز میتوان به عالم وحدت راه یافت.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |