( 3497)رومیان آن صوفیان اند ای پدر |
|
بی ز تکرار و کتاب و بیهنر |
( 3498)لیک صیقل کردهاند آن سینهها |
|
پاک از آز و حرص و بخل و کینهها |
( 3499)آن صفای آینه، وصف دل است |
|
صورت بیمنتها را قابل است |
( 3500)صورت بیصورت بیحدّ غیب |
|
زآینه دل تافت بر موسی ز جیب |
( 3501)گرچه آن صورت نگنجد در فلک |
|
نه به عرش و فرش و دریا و سَمَک |
( 3502)زآنکه محدود است و معدود است آن |
|
آینه دل را نباشد حد بدان |
قابل: پذیرا، پذیرنده.
صورت بىصورت: چنان که مىدانیم صورت به معنى مصطلح آن داراى شکل و بعد است، اما در اینجا از صورت تنها لفظ مقصود است صورتى که براى آن هیچ گونه حدى و رسمى نیست.
صورت: یعنی هستی این جهانی که از ترکیب عناصر و مواد پدید آمده است.
صورت بیمنتها: تصویر یا نقش مادی نیست، بلکه حقیقت عالم و هستی بینهایت پروردگار است.
بىحدّ: که جنس و فصل ندارد، که نتوان آن را تعریف کرد.
آینه دل: اضافه مشبه به به مشبه.
جیب: گریبان.
سَمَک: ماهى که مىپنداشتند گاو زمین بر پشت آن است، و در اینجا از سمک، زمین مقصود است.
تا اینجا سخن از نقاشان چین بود و بازتاب نقشهای آنها در دیوار صیقلی رومیان. مولانا به روشنی میگوید که قصه نقاشان چین و روم فقط یک تمثیل بوده و آنچه او میخواهد بگوید چگونگی تکامل معنوی مردان حق است. اهل ظاهر مطالبی را با تلقین و تکرار و با زیر و رو کردن کتابها یاد میگیرند، اما صوفیان بدون کتاب و بیآن که مدعی هنر یا لیاقتی باشند، درون خود را از حرص و بخل و کینه پاک میکنند تا نور حقیقت در آن بتابد. اگر مولانا میگوید آینه را صافی کنید، منظورش آینه دل است که اگر صاف شد، نقش حقیقت در آن میتابد، نه نقشهای مادی.
وقتی این صورت بیصورت «صورت بیمنتها» در آینهدل موسی تافته شد، او دست در گریبان خود کرد و دستش سپید و درخشان شد. این صورت بیصورت نه در آسمانها میگنجد و نه در دریاها و نه در هیچیک از مظاهر این جهان، زیرا این جهان خاکی و عالم ظاهر، محدود و معدود است؛ اما صورت بیمنتهای حق در دل انسان کامل میگنجد، چرا که دل سراپرده حق است و گنجایش بیحد را دارد.
مضمون ومحتوای ابیات، ارشادی است به آیات:«وَأَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ»:و دستت را در گریبانت داخل کن؛ هنگامى که خارج مىشود، سفید و درخشنده است بى آنکه عیبى در آن باشد؛ این در زمره معجزات نهگانهاى است که تو با آنها بسوى فرعون و قومش فرستاده مىشوى؛ آنان قومى فاسق و طغیانگرند!»[1] و:«وَنَزَعَ یَدَهُ فَإِذَا هِیَ بَیْضَاء لِلنَّاظِرِینَ»:و دست خود را (از گریبان) بیرون آورد؛ سفید (و درخشان) براى بینندگان بود![2] و:«اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَیْکَ جَنَاحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّکَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ»:دستت را در گریبان خود فروبر، هنگامى که خارج مىشود سفید و درخشنده است بدون عیب و نقص؛ و دستهایت را بر سینهات بگذار، تا ترس و وحشت از تو دور شود! این دو [= معجزه عصا و ید بیضا] برهان روشن از پروردگارت بسوى فرعون و اطرافیان اوست، که آنان قوم فاسقى هستند!»[3]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |