( 3514)گفت پیغمبر صباحی زید را: |
|
کیف اصبحت ای رفیق باصفا؟ |
( 3515)گفت: عبدا مؤمناً، باز اوُش گفت: |
|
کو نشان از باغ ایمان گر شکفت؟ |
( 3516)گفت: تشنه بودهام من روزها |
|
شب نخفتستم ز عشق و سوزها |
( 3517)تا ز روز و شب گذر کردم چنان |
|
که ز اسپر بگذرد نوک سنان |
( 3518)که از آنسو، جمله ملت ها یکی است |
|
صدهزاران سال و یک ساعت یکی است |
( 3519)هست ازل را و ابد را اتّحاد |
|
عقل را ره نیست آن سوز افتقاد |
کیف اصبحت: یعنی چگونه برخاستی یا شب را به روز آوردی؟ چگونه بامداد کردى؟
عبداً مؤمناً: (ترکیب وصفى است) بنده با ایمان، بنده گرویده.
اوش: (شین ضمیر مفعولى) او را.
ز روز و شب گذر کردم: یعنی از محدودیتهای زمان و مکان و تعینهای این جهانی فراتر رفتم.
جمله ملت یکی است: یعنی در ماوراء منافع این جهانی، مذهبها جنگی ندارند و همه به سوی یک مبدأ متوجهاند.
صدهزاران سال و یک ساعت یکی است: زیرا آغازی و پایانی نیست تا فرق صدهزار سال و یک ساعت را دریابیم، همه چیز به ازلیت و ابدیت پیوسته است .
عقل را ره نیست آن سوز افتقاد: یعنی عقل از آنچه در آن عالم میگذرد چیزی در نمییابد.حیران وسر درگم است.
ابد: همیشگى در طرف آینده. زمان غیر متناهى از سوى آینده.
ازل: بدون آغاز از طرف گذشته.
افتقاد: یعنی گیجی و سر درگمی. جستجوى گمشده کردن.
( 3514) روزى حضرت رسول بزید فرمود که چگونه صبح کردى.( 3515) عرض کرد صبح کردم در حال ایمان حضرت فرمود اگر گل باغ ایمان شکفته است نشانش کو.( 3516) عرض کرد روزها تشنگى متحمل شده و شب از سوز عشق نخوابیدم.( 3517) تا چون نوک نیزهاى که از سپر عبور کند از روز و شب گذشتم.( 3518) و در آن سوى روز و شب اختلاف وجود ندارد همه ملتها یکى و صد هزار سال یا یک ساعت یکى هستند.( 3519) ازل و ابد در آن جا با هم متحدند و عقل را در آن جا راهى نیست.
در منابع معتبر اسلامی، این مکاشفات در حالات حارثة بن سَراقه، از انصار پیامبر آمده و ظاهراً مولانا این شخص را با زید بن حارثه اشتباه گرفته است. به هر صورت قصهها و روایتها برای مولانا، وسیله بیان معانی عارفانه است و در درستی جزئیات قصه اصراری ندارد. [1]
این ابیات شرح ریاضت های زید( یا حارثه) وآغاز مکاشفات اوست که مولانا با تعبیرهاى عارفانه و بیان مراحل سیر صعودى سالک از خود در خود و از خود به سوى خدا، آغاز مىنماید. چنان که در باره زید گوید تشنهْ رسیدن به حقیقت بودم و بر خود بار ریاضت را حمل مىنمودم و تا بدان جا رسیدم که از زمان و مکان گذشتم، زیرا آغاز و انجام مخصوص اجسام مادى و در عالم مادت است. اما چون از این عالم گذشتى، از زمان و مکان بیرون شدهاى و به خدا و وحدت رسیدهاى، در آن جا نه آغاز است و نه انجام: آن گاه سختى مجاهدت خود را در رسیدن به حقیقت به گذشتن نوک تیر از سپر تشبیه مىکند، سپر را چنان که مىدانیم از چرمهاى سخت مىساختند که برابر تیر و نیزه مقاوم باشد.
زید در پاسخ رسول (ص) گفت حقیقت براى من چنان روشن است که بهشت و دوزخ را آشکارا مىبینم. و بهشتیان و دوزخیان را یکایک مىشناسم.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |