( 3535)اصل آب نطفه اسپید است و خوش |
|
لیک، عکس جان رومی و حبش |
( 3536)میدهد رنگ احسن التقویم را |
|
تا به اسفل میبرد این نیم را |
( 3537)این سخن پایان ندارد، باز ران |
|
تا نمانیم از قطار کاروان |
( 3538)یوم تبیضُّ و تسودّ وجوه |
|
تُرک و هند و شُهره گردد ز آن گروه |
( 3539)در رحم پیدا نباشد هند و ترک |
|
چون که زاید بیندش زار و سُتُرگ |
( 3540)جمله را چون روز رستاخیز، من |
|
فاش میبینم عیان از مرد و زن |
( 3541)هین بگویم یا فرو بندم نفس؟ |
|
لب گزیدش مصطفی، یعنی که: بس |
( 3542)یا رسولالله بگویم سرّ حشر؟ |
|
در جهان پیدا کنم امروز نشر؟ |
اصل آب نطفه: مقصود جان آدمى است که در عالم بىرنگى است.
جان رومی و حبش: بهطورکلی، روح حیوانی است که اگر به مسائل معنوی بگراید، کمال میپذیرد و روح خداجو میشود و اگر اسیر نفس بماند کارش به سیهرویی میکشد.
احسن التقویم: برگرفته است از قرآن کریم: «لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ- همانا آفریدیم آدمى را در در بهترین قوام و جایگاه »[1] .
اسفل: فروترین، برگرفته است از قرآن کریم «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ- سپس باز- گرداندیم آن را به فروتر جایگاه»[2]
ماندن: باز ماندن، بر جاى ماندن.
قطار کاروان: استعارت از پى در پى بودن داستان زید است.
شکوه: حرمت، احترام.
ترک و هندو: سعید و شقى مقصود است.
زار: نحیف، لاغر، استعارت است از آن که درک معنوى او اندک است.
سترگ: قوى،نیرومند استعارت از حقیقت بین است.
زار و سترگ: در اینجایعنی نامقبول و مقبول دردیدگاه الهی. دراین بیت مولانا«ک» را با «گ» قافیه کرده است. نیکلسون در شرح خود گوید به نظر مىرسد این تنها موردى است در مثنوى که کاف با گاف قافیت شده، لیکن موردهاى دیگر نیز دیده مىشود:
یار جسمانى بود رویش به مرگ صحبتش شوم است باید کرد ترک
بىمراد او نجنبد هیچ رگ در جهان ز اوج ثریا تا سمک
لب فرو بستن: خاموش ماندن.
لب گزیدش: «ش» علامت مفعول لاجله است (براى او، برابر او)، لب خود را گزید. زید که از پرتو تابش نور الهى از اسرارى آگاه شده است مىخواهد آن چه در دل دارد آشکار سازد. پیمبر (ص) با اشارات او را فرماید خاموش باش.
حشر: گرد آوردن و در اینجا رستاخیز و برپاییِ قیامت مقصود است.
سرّ حشر: یعنی راز گرد آمدن آفریدگان وبرپایی قیامت.
نشر: پراکندن، زنده شدن مردگان .
( 3535) بلى اصل نطفه سفید است ولى عکس جان رومى و زنگى در آن پنهان است.( 3536) یکى را رنگ سفید و مطبوع جلوهگر مىسازد و مصداق آیه شریفه لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ مىگردد و دیگرى را پست کرده و سیاه رو مىگرداند.( 3537) بالاخره در روز قیامت که بسى رویها سفید و بعضى سیاه مىگردد معلوم خواهد شد که کدام دسته رومى و کدام زندگى هستند. ( 3538) هندى و ترک در رحم تمیز داده نمىشوند وقت زادن است که هر بچه و بزرگ مىبینندش.( 3539) این سخن آخر ندارد بر گرد تا از کاروان باز نمانیم. ( 3540) من تمام مردم را از زن و مرد مثل روز رستاخیز بالعیان مىبینم که از چه دستهاى هستند.( 3541) اکنون بگویم یا لب فرو بندم- حضرت با گزیدن لب اشاره کردند که ساکت باش.( 3542) یا رسول اللَّه آیا سر روز محشر را گفته و روز نشر را در این عالم آشکار کنم؟.
محتوای کلام مولانا این است که: بنیاد آفرینش بر نیکی است، اما بازتاب جان رومی و زنگی، آن را به رنگ خوب یا بد در میآورد. در ادامهْ ابیات زید دیگر بار از رسول خدا رخصت مىخواهد تا آن چه را در روز رستاخیز آشکار خواهد شد باز گوید، پردهاى را که بر آن حقیقت افکنده است بر دارد و نورى را که در دل خود مىبیند بر دیگران بتاباند تا روشنتر از آن چه خورشید مىنمایاند سعید و شقى را بشناساند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |