( 3557)همچنین میگفت سر مست و خراب |
|
داد پیغمبر گریبانش به تاب |
( 3558)گفت: هین درکش که اسبت گرم شد |
|
عکس حق لایستحی زد، نرم شد |
( 3559)آینه تو جست بیرون از غلاف |
|
آینه و میزان کجا گوید خلاف؟ |
( 3560)آینه و میزان کجا بندد نفس |
|
بهر آزار و حیاء هیچ کس |
( 3561)آینه و میزان محکهای سنی |
|
گرد و صد سالش تو خدمتها کنی |
( 3562)کز برای من بپوشان راستی |
|
بر فزون بنما و منما کاستی |
( 3563)اوت گوید: ریش و سبلت برمخند |
|
آینه و میزان، و آنگه ریو و پند؟ |
( 3564)چون خدا ما را برای آن فراخت |
|
که به ما بتوان حقیقت را شناخت |
( 3565)این نباشد، ما چه ارزیم ای جوان |
|
کی شویم آیین روی نیکوان؟ |
سر مست و خراب: یعنی بىاراده و قصد، چنان که مستان سخن گویند، چه زید مست شوق حق بود.
بتاب: یعنی گریبانش را تاب داد.
گریبان تاب دادن: استعارت از توجه دادن، به خود آوردن، متوجه ساختن است.
در کشیدن: خاموش شدن، ایستادن، یعنی خودت را نگهدار وسکوت کن.
گرم شدن اسب: به جولان در آمدن آن:
چنان گرم شد رخش آتش گهر که گفتى بر آمد ز پهلوش بر
(فردوسى، لغتنامه)
لایستحی: یعنی شرم نمیکند؛برگرفته است از قرآن کریم: «... إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی اَلنَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ وَ اَللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ اَلْحَقِّ - ...»[1] [نشستن در خانه پیغمبر و با یکدیگر سخن گفتن] که در آن توصیه میشود، به خانه پیامبر بیمناسبت نباید رفت و مزاحم او نباید شد که او از شرم به روی شما نمیآورد، اما خداوند از گفتن حقیقت شرم نمیکند.
شرم شد :یعنی شرم و حیا از میان رفت.
ریش و سبلت بر مخند: یعنی خود را مسخره نکن.
شدن: رفتن:
شد غلامى که آب جوى آرد آب جوى آمد و غلام ببرد
(گلستان، ص 118)
آینه از غلاف بیرون جستن: غلاف، پوشش یا جلدى بود که آینه را در آن مىنهادند ،یعنی دل تو را پوششى نیست، دلت روشن است.
آینه و میزان: آینه آن چه را برابر آن نهند همان گونه نشان دهد که هست، و میزان نیز وزن هر چیز را چنان که هست بیان مىدارد:
گر طمع در آینه برخاستى در نفاق آن آینه چون ماستى
گر ترازو را طمع بودى به مال راست کى گفتى ترازو وصف حال
نفس بستن: کنایت از خاموش بودن، حقیقت را بیان نکردن.
محک: سنگى که به وسیله آن عیار سیم و زر را معلوم مىکنند، آلت حک، آلت سودن.
سنى: روشن، خوب.
بر فزون نمودن: زیادت نشان دادن.
ریش و سبلت بر خندیدن: بر ریش و یا بر سبلت خود خندیدن، خود را مسخره کردن:
که توبه کردم و دیگر گنه نخواهم کرد تو خود اگر نتوانى به ریش خویش مخند
بند: حیلت، زرق، فریب:
همه افسانه و افسون و بند است به جان خواجه که اینها ریشخند است
(گلشن راز، به نقل از لغتنامه)
فراختن: بالا بردن، نصب کردن، گماردن.
این نباشد: اگر این نبود که خدا چنین خاصیتى را در ما نهاده است.
آیین: میزان، شاخص، وسیلت نمایاندن.
معنای سخن مولانا این است که: پیامبر به زید گفت: سکوت کن، تو داری از اختیارخود بیرون میروی، بازتاب این سخن که خدا از گفتن حق شرم ندارد، در تو تابیده و شرم را در تو از میان برده است، و تو هنوز از واصلان حق نیستی که هر چیز را بی پرده بگویی. پیامبر به زید میگوید: وجود تو مانند آینهای است که حقایق را در خود مینماید، اما این آینه، بیموقع از غلاف بیرون آمده است. وقتی که وجود انسان آینه حقیقتنما شود، کار دشوار میشود، زیرا آینه نفس خود را نمیبیند و به ملاحظه آزار یا حیا کسی سکوت نمیکند. اگر با خواهش و تمنا هم بخواهی که حقیقت را پنهان کند، او به تو خواهد گفت: خود را مسخره نکن. مگر میشود چیزهایی چون آینه و ترازو فریب بخورند و یا به پند تو گوش بدهند؟ آینه و ترازو میگویند: خدا ما را وسیله شناخت حقیقت قرار داده است، اگر اینگونه نباشیم پس چه ارزشی داریم و کی میتوانیم جلوهگاه روی نیکوان باشیم؟
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |