حکایت
مورخان نوشتهاند: در تاریخِ خلفاى عباسى، اَلْقاهِرُ بِاللّه برادر الْمُقْتَدِر بِاللّهِ، تنها دوسال سلطنت کرد که خلافتش شامل سرزمینهاى ایران و عراق و حجاز و مصر وسوریه و غیره مىشد.
گروهى از اَتراک ریختند، او را کور کردند و از خلافت عزلش کرده و اموالش را همبردند. روزى در مسجد جامع بغداد، او را دیدند که به واسطه کورى عصایى به دستگرفته و در صف جماعت، مىگردد و مىگوید: رحم کنید بر کسى که دیروز بر شماحکومت مىکرد و امروز به کمک شما نیازمند است(29). چه نیکو در قرآن آمده است:
قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُوءْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْتَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. (آلعمران: 26)
بگو! بار خدایا اى پادشاهِ مُلکِ هستى، تو هر که را که خواهى مُلک و سلطنتعطا مىکنى و از هر که خواهى، سلطنت را مىگیرى، و هر که را خواهىعزتدهى و هر که را خواهى خوار مىکنى. تمامِ خیر، تنها به دستِ توست. بهدرستى که تو بر هر چیزى توانایى.
مرو را رسد کبریا و منى |
که مُلکش قدیم است و ذاتش غنى |
یکى را به سر بر نهد تاجِ بخت |
یکى را به خاک اندر آرد ز تخت |
کلاه سعادت یکى بر سرش |
گلیمِ شقاوت یکى بر درش |
گر آن است، منشور احسان اوست |
ور این است، توقیع فرمان اوست |
سعدى
اِلهى اَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ.
پناه بردن به خدا از غضب الهى
چنان به مهر همى پرورد که مروارید |
دگر به قهر چنان خورد کند که سُفال |
سعدى
معناى غضب خداوند
غضب در انسانها، نوعى حالت نفسانى است که اثر آن معمولاً در صورت وچشمان آدمى پدیدار مىگردد. در این حالت، خون، حالتى فورانى پیدا کرده و بهنقاط بالاى بدن مىرود. در این زمان، خون در رگها، انتشار مىیابد. بدین گونه،معمولاً متورم شدن رگها را نیز در پى دارد. در حال غضب رنگ چهره آدمى نیزغالبا سرخ و برافروخته مىگردد.
البته نوع دیگرى از غضب وجود دارد که در برابرِ افراد قوى و قدرتمند رخ مىدهد،که در این صورت چون غضب به همراه ترس و تشویش مىباشد، خون از پوست بهسوى قلب جریان بیشترى مىیابد و در نتیجه چهره، رنگ زرد به خود مىگیرد.
به طور کلى غضب به معنایى که ذکر شد، یعنى تغییر حالت نفسانى، در ذاتاحدیت الهى محال است. چون در ذات او اساسا تغییر حالت غیر ممکن است،بلکه معناى غضب خداوند، همان عقاب و عذاب او مىباشد؛ آن هم به سببگناهان خودِ آدمى، که البته چون خداوند، رحمت محض است، گاهى امکان داردکه انسان به دلیل انجام گناهان و غوطهور شدن در خطاها، سبب قطع نور رحمتالهى گردد. در اینجا، غضب همان خاموش شدن چراغ رحمت خداوند است کهآدمى به این ترتیب در ظلمت عقاب و بلا و عذاب گرفتار مىشود.
اکنون براى اثبات این نکته که منظور از غضب الهى همان عقاب و عذاباوست به ذکر دو روایت، در ذیلِ یکى از آیات قرآنى اکتفا مىکنیم. در قرآن کریماینگونه آمده است:
وَ لا تَطْغَوْا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضبى وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبى فَقَدْ هَوىْ. (طه: 81)
در روى زمین طغیان نکنید تا خشمِ من بر شما فرود آید و هرکس موردِغضبِ من باشد سقوط خواهد کرد.
راوى مىگوید:
در محضر امام باقر علیهالسلام بودم که عَمْروبن عُبَیْد وارد شد. گفت: فدایت شوم،معنىِ غضب در آیه «و مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبى فَقَدْ هَوى» چیست؟ امام علیهالسلام فرمود: غضب، همان عقاب و عذاب خداست و ادامه داد: هرکس پندارد کهخداوند از حالى به حالى در مىآید، او را همانند مخلوقاتش قرار داده وصفت آفریدهها را براى او آورده است. همانا خداوند را چیزى تحریکنمىکند تا او را تغییر دهد.(30)
همچنین از امام صادق علیهالسلام نیز روایتى در این باره رسیده است:
رضاى خداوند، همان ثواب او و غضب او، همان عقاب و عذاب اوست؛بدون آنکه چیزى در او نفوذ کند تا اینکه موجب هیجان او گشته و او را ازحالى به حالِ دیگر تغییر دهد.(31)
به هر حال، غضب خداوند براى همگان دردناک و غیر قابل تحمل است و همهاولیاى الهى، همواره از خدا، رهایى از غضبش را مىخواستند، چنانچه حضرت سیّدالشّهداء امام حسین علیهالسلام در مناجات عرفه این گونه از خدا مىخواهد:
اِلهى فَلا تُحْلِلْ عَلَىَّ غَضَبَکَ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَىَّ فَلا اُبالى سِواکَ.
معبود من! مبادا خشمِ تو بر من فرود آید، من تنها از آن مىترسم و اگر خشمتو نباشد و از آن آسوده باشم، از خشم دیگران ترسى ندارم.
ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت |
تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار |
سعدى
در جاى دیگر، از دعاى عرفه آن میوه دل رسول و آن نازنینِ یگانه دورانها،در مقام خوف از دوزخ که جلوه عینى غضب خداست، اینگونه مناجات مىکند:
اَسْئَلُکَ اللّهُمَّ حاجَتِىَ الَّتى اِنْ اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنى ما مَنَعْتَنى وَ اِنْ مَنَعْتَنیها لَمْیَنْفَعْنى ما اَعْطَیْتَنى اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتى مِنَ النّار.
از تو مسئلت مىکنم اى خدا آن حاجتم را که اگر (عطایم) کنى، دیگر از هر چهمحرومم کنى، زیان نخواهم دید، و اگر آن حاجتم را روا نسازى، دیگر هر چهعطایمکنى،نفعى بهحالم ندارد. و آن حاجتم ایناستکه از دوزخ، رهاییمبخشى.
یا دولتاه اگر به عنایت کنى نظر |
واخجلتاه اگر به عقوبت دهى جزا |
سعدى
نکته آخر
پیشى گرفتن رحمت خداوند بر غضب او
در دعاى جوشن کبیر مىخوانیم: «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه؛ اى آنکه رحمت او برغضبش مقدّم مىباشد».
لطف تو سابق مىشود، جذاب عاشق مىشود |
بر قهر، سابق مىشود، چون روشنایى بر ظُلم |
در توضیح کوتاه این عبارت باید گفت که خداوند، رحمت محض است وهیچ چیز در دایره هستى خارج از پوشش رحمت او نمىباشد؛ حتى خشم وغضب او نیز از سرچشمه رحمت او مىجوشد. از همین رو در دعا آمده است کهرحمت او بر غضبش مقدّم مىباشد. توضیح بیشتر آنکه گاهى ذات احدیت، درعالَم هستى خود را به صفات قهریه جلالیه، که همان غضب باشد، ظاهر مىسازد.این ظهور در عالَم دنیا به صورت حوادث، بلاها و غمها و بیمارىها و در جهانآخرت به شکل دوزخ آشکار مىشود؛ اما چون همه این موارد، در واقع ریشه دررحمت خداوندى دارد، به همین سبب در نهانِ همه آنها خیر و رحمت نهفته است. ازجمله آنکه بلاها و حوادث و بیمارىها، از عوامل مهم بیدارى انسانها از خواب غفلتو متذکر ساختن آنها به عوالم بالا و سوق دادنِ آنها به سمت پروردگارشان مىباشد.
از هر جهتى تو را بلا داد |
تا باز کشد به بىجهاتت |
مولانا
و نیز:
از براى کششِ ما و سفر کردن ما |
پیک بر پیک همى آید از آن اصل وجود |
هر غم و رنج که اندر تن و در دل آید |
مىکشد گوش شما را به وثاق موعود |
مولانا
تاج الدّین خوارزمى نیز در شرح فصوص الحکم چنین مىگوید:
چون وجود غمها و محنتها و رنجها از غضب بُوَد و غضب نیز از رحمتالهى برمىخیزد، در نتیجه این غضب و بلا، رابطه وصول به کمالات و واسطهرفعت درجات و آمرزش گناهان، و تصفیه قلب مىباشد.(32)
همچنین از مولانا چنین نقل است که:
میان بنده و حق، دو حجاب است: تندرستى و مال. آن کس که تندرست استمىگوید: خدا کو؟ من نمىدانم و نمىبینم. همین که رنجش پیدا مىشود،آغاز مىکند که: یا اَللّه یا اَللّه و به حق، همراه و همسخن مىگردد.
پس دیدى که صحت، حجاب او بود و حق زیر آن درد، پنهان بود و چندانکه آدمى را مال و نَواست اسباب مرادات، مهیا مىکند و شب و روز به آنمشغول است. همین که بینواییش رو نمود و نفس، ضعیف گشت بر گِرد حقگردد.(33)
از اینجاست که بزرگان، از بلاها و مصایب که داراى نشانى از غضبِ الهىمىباشند، با تبسم و خرسندى استقبال مىکردند.
در بلا هم مىچشم لذات او |
مات اویم ماتِ اویم ماتِ او |
اى بدى که توکنى در خشم و جنگ |
با طَرَب تر از سِماع و بانگ چنگ |
اى جفاى تو ز دولت خوبتر |
و انتقام تو ز جان محبوبتر |
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدّ |
اى عجب من عاشقِ این هر دو ضِدّ |
مولانا
و بالاخره به قول شکسپیر:
بر تغییراتِ موسمى و تحمل سرما و یخبندان و بادهاىِ سوزدار زمستان، کهوقتى بر بدنم مىوزد آن را فرسوده و مچاله مىکند، لبخند مىزنم وبه خودمىگویم: اینها همه مشاورینى هستند که حقیقت وجودم را به منمىشناسانند.(34)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |