( 3622)این سخن پایان ندارد، خیز زید |
|
بر بُراق ناطقه بربند قید |
( 3623)ناطقه چون فاضح آمد عیب را |
|
میدراند پردههای غیب را |
( 3624)غیب مطلوب حق آمد چند گاه |
|
این دُهل زن را بران، بر بند راه |
( 3625)تک مران، درکش عنان، مستوربه |
|
هرکس از پندار خود مسرور به |
( 3626)حق همی خواهد که نومیدان او |
|
زین عبادت هم نگردانند رو |
( 3627)هم به اومیدی مشرّف میشوند |
|
چند روزی در رکابش میدوند |
( 3628)خواهد آن رحمت بتابد بر همه |
|
بر بد و نیک، عموم مرحمه |
براق: مرکبى که بر طبق روایات رسول (ص) بر آن نشست و به معراج رفت.
ناطقه: نفس ناطقه، قوهاى جدا کننده انسان از حیوان است، اما در اینجا مقصود گفتار است:
ناطقه سوى دهان تعلیم راست ور نه خود آن نطق را جویى جداست
3090 /د1
براق ناطقه: اضافه مشبه به به مشبه، یعنی مرکب گفتار
قید: بند، پاى بند.
فاضح: آشکار کننده، رسوا کننده.
فاضح آمد عیب را: یعنی پردهْ عیب را کنار زد.
غیب: به معنی نهان بودن یا پنهان کردن است.
چند گاه: لختى، مدّتى.
دهل زن: استعارت از زبان، گفتار وناطقه است. این استعارت از آن روست که هنگام به راه انداختن کاروان دهل مىنواختند تا شتران تند بروند.
راه بر بستن: استعارت از خاموش شدن.
تگ راندن: تند دویدن.
مستور: پوشیده.
مسرور از پندار: برگرفته است از قرآن کریم: «کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» [1].
در رکاب دویدن: کنایه از خدمت کردن و چشم ترحم داشتن.
عموم مرحمه: به معنای لطف عام و رحمت عالمگیر است.
( 3622) این گفتار طولانى است اى زید برخیز و براق ناطقه را بر بند. ( 3623) قوه ناطقه چون عیبها را فاش کرده و پرده غیب را پاره مىکند.( 3624) و از طرفى هم غیب مطلوب خدا بوده و خدا مىخواهد مطالبى پنهان بماند از این جهت این دهل زن را که ناطقه نام دارد جلوگیرى کن تا نتواند آن را آشکار کند.( 3625) تاخت و تاز نکن و عنان مرکب ناطقه را بکش بهتر این است بسى از مطالب مستور بماند و هر کس از تصورات خود مسرور باشد.( 3626) حق تعالى مىخواهد که ناامیدان او هم از این عبادت روى بر نگردانند و آن چه را بخیال خود صحیح و بجا دانستهاند عمل کنند اگر چه بر خلاف واقع باشد.() هر کسى که بعبادت او مشرف مىشود بطاعت او مشغول است.( 3627) بامیدى مشرف مىشوند و چند روزى در رکاب او مىدوند. ( 3628) خدا مىخواهد عموم مردم از نیک و بد مشمول این رحمت شوند.
حکمت پروردگار اقتضا کرده است که تا مردم در این جهان زندگى مىکنند، حقیقت آن جهان بر آنان پوشیده باشد. تا بندگان راه بندگى بسپرند و در بیم و امید به سر برند، که «لَوْ ظَهَرَتِ الحَقیقَةُ بَطَلَتِ الشَّریعَةُ» شریعت براى آن است که مردم بر حکم آن کار کنند، و آنان را بر خدا حجتى نباشد که «... لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اَللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ اَلرُّسُلِ...»[2] و با گزاردن این عبادت، چشم به پاداش آخرت بدوزند. اگر از هم اکنون بدانند که پایان کار آنان چیست، نومید شوند و آزمایشى که از این عبادت و یا ترک آن مقصود است باطل گردد:
تو به جد کارى که بگرفتى به دست عیبش این دم بر تو پوشیده شده است
ز آن همىتانى بدادن تن به کار که بپوشید از تو عیبش کردگار
همچنین هر فکر که گرمى در آن عیب آن فکرت شده است از تو نهان
بر تو گر پیدا شدى زو عیب و شین زو رمیدى جانت بعد المشرقین
1335- 1332/د 4
ما چو واقف گشتهایم از چون و چند مُهر بر لبهاى ما بنهادهاند
تا نگردد رازهاى غیب فاش تا نگردد منهدم عیش و معاش
3527- 3526/د 6
پیامبر(ص) به زید میگوید: برخیز! این سخنانی که بیان اسرار و حقایق معنوی میکند و حدّ و اندازهای ندارد را نگو و اسپ کلام و توسن گفتار را در عرصهْ حقایق کنترل کن و خاموش باش، زیرا هرگاه کلام، معایب را برملا کند، پردههای غیب را از هم میدراند. زمان مناسب این کار نیست و این جهان خاکی جای افشای اسرار نیست و باید چندگاه این حقایق را پنهان نگه داری. در راه حق تکروی به جایی نمیرسد؛ باید با جریان کلّی هستی بروی تا ارادهْ حق تو را به هنگام مناسب وادار به گفتن کند. تو هنوز اسیر پندار خود هستی و بندگان خدا هم غالباً از پندار خود مسرورند. آنچه را میدانی پنهان بدار و بگذار همه از پندار خود مسرور باشند. دلیل این پنهان نگهداشتن این است که نومیدان درگاه خدا هم اگر عبادت کنند، شاید به صف امیدواران بپیوندند، یا دست کم چند روزی به پروردگار تکیه کنند. اگر تو اکنون افشا کنی که عاقبت کار آنها چیست، خلاف ارادهْ حق رفتار کردهای. پروردگار میخواهد که رحمت او همه را در برگیرد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |