( 3677)همچو شهد و سرکه، درهم بافتم |
|
تا سوی رنج جگر ره یافتم |
|
( 3678)چون ز علت وارهیدی ای رهین |
|
سرکه را بگذار و میخور انگبین |
|
( 3679)تخت دل معمور شد، پاک از هوا |
|
بین که الرحمن علیالعرش استوی |
|
( 3680)حکم بر دل بعد از این بیواسطه |
|
حق کند، چون یافت دل این رابطه |
|
( 3681)این سخن پایان ندارد؛ زید کو |
|
تا دهم پندش که: رسوایی مجو |
|
شهد: شربتانگبین دراینجا یعنی نورحق
سرکه: جنبهْ اینجهانی مرد کامل است و قدما سرکنگبین را دوای بیماریهای کبد میدانستند.
رنج جگر : به نقصها و ناتوانیهای روح اشاره دارد.
بافتم: بافته شدم.
علّت: بیمارى.
رهین: در گرو، گر وى، در بیتهاى مولانا بیشتر به معنى گرفتار و پاى بند آمده است.
اى شده تو صبح کاذب را رهین صبح صادق را تو کاذب هم مبین
1979 /د5
انگبین: عسل.
معمور: آبادان.
اَلرَّحْمنُ عَلَى اَلْعَرْشِ اِسْتَوى :خداوند بر عرش، استیلا یافته است[1]
( 3677) مثل عسل و سرکه در هم بافته شدم تا رنج جگرها را علاج کنم.( 3678) وقتى علت و بیمارى جگرت تمام شد و شفا یافتى سرکه را رها کرده عسل خالص بخور.( 3679) وقتى او رنگ دل معمور شده و از هوى و هوس پاک گردید عرش خداوندى شده و مشمول آیه شریفه اَلرَّحْمنُ عَلَى اَلْعَرْشِ اِسْتَوى مىگردد ( 3680) چون دل این رابطه را با حق پیدا کرد بدون واسطه خدا بر این دل فرمان مىدهد. ( 3681) این سخن تمام نشدنى است زید کجا است تا باو نصیحت کنم که اسرار را فاش مکن.() گفتن این رازها شرط حکمت نیست و براى فاش شدن این رازها روز قیامت خواهد رسید.
محتوای این ابیات این است که: پیمبران را دو جنبه است، یکى جنبه الهى و آسمانى تا بدان از پروردگار تلقى وحى کنند، دیگرى جنبه انسانى تا بدان با مردمان دمساز گردند و فرمان خدا را بدیشان رسانند. ترکیب دو جنبه با یکدیگر همچون ترکیب انگبین و سرکه است. شیرینى و ترشى را به هم آمیزند تا کسى را که بیمارى جگر دارد بهبود بخشند و ترکیب دو جنبه لاهوتى و ناسوتى در پیمبران به خاطر آن است که روح بیماران را شفا دهند. اگر کسى به رتبتى رسید که از علاقههاى دنیوى رها گردید، یک سره به خدا پیوسته است و دل او در تصرف خداست که «لا یَسَعُنى أَرضی وَ لا سَمائى وَ یَسَعُنى قَلبُ عَبدى المؤمن».[2]
در زمین و آسمان و عرش نیز من نگنجم این یقین دان اى عزیز
در دل مؤمن بگنجم اى عجب گر مرا جویى در آن دلها طلب
2655- 2654/د 1
هر گاه انسانى بدین درجه رسید که رتبت پیمبران است حق بىواسطه با او سخن گوید.
مولانا میگوید: ترکیب صورت اینجهانی مردان کامل با نور و علم الهی، مانند سرکنگبینی است که نقایص روح مریدان و مؤمنان را درمان میکند و پس از این درمان میتوانند انگبین یا شهد معرفت را بخورند. مولانا میگوید: وقتی که این نقصها و بیماریهای روحی و هواهای نفسانی برطرف شود، دل مؤمن میتواند مانند تختگاهی معمور و آباد، جایگاه حق باشد و آنگاه میبینی که خداوند رحمان بر این تختگاه و عرش تکیه زده است.[3] و دیگر سخن از رابطهْ مستقیم مؤمن با پروردگار است، در مرتبهای که پس از پاکشدن دل از هوای نفس و بستگیهای اینجهانی است. و در همین مرتبه است که علم شخص«بیواسطه» به علم پروردگار پیوند مییابد و «علم لدُنی» همین است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |