در تابش نور حق، خود را بایدگم کرد« صحو و محو»
( 3682)زید را اکنون نیابی، کو گریخت |
|
جست از صفّ نعال و نعل ریخت |
( 3683)تو که باشی؟ زید هم خود را نیافت |
|
همچو اختر که بر او خورشید تافت |
( 3684)نه از او نقشی بیابی، نه نشان |
|
نه کهی یابی به راه کهکشان |
( 3685)شد حواس و نطق بابایان ما |
|
محو نور دانش سلطان ما |
( 3686)حسها و عقلهاشان در درون |
|
موج در موج لدینا مُحضرون |
( 3687)چون بیاید صبح، وقت بار شد |
|
انجم پنهان شده بر کار شد |
صفّ نعال: یعنی کفش کن. مولانا دنیا را کفش کن (پای ما چان) درگاه الهی میداند.
بدر مىجویم از آنم چون هلال صدر مىجویم در این صف نعال
3865/د 3
نعل: یعنی کفش.
انجم پنهان شده: همان پیامبران یا مردان حقاند که واسطه تابش نور حق بر ما میشوند.
نعل ریختن: نعل افکندن، درماندن، واماندن، گریختن، تاب مقاومت نداشتن.
حاجتش نبود به سوى کُه گریخت کز پىاش کُرّه فلک صد نعل ریخت
4253/د 3
در لغت نامه بیت مورد بحث شاهد «سخت دویدن» آمده است.
کَهْ: در این بیت مقصود اثر و نشان است.
کهکشان: کاهکشان، امّ السماء، انبوهى از ستارگان که چون روشنى آنها پیوسته است آن را به خطى از کاه که ریخته باشد همانند کردهاند.
با بایان: مقصود «گذشتگان» است، آنان که مردهاند، پدران ما
لَدَیْنا مُحْضَرُونَ : نزد ما آماده و حاضرند« وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ» .[1]
انجم: جمع نجم: ستاره.
( 3682) زید را مىجستى ولى او را نخواهى یافت که او بگریخت و از صف نعال و پائین مجلس جست و جاى پایش هم پیدا نیست.( 3683) تو کیستى زید خودش هم چون ستارهاى که بر او خورشید بتابد خویشتن را گم کرده( 3684) هیچ اثر و نشانى از او نخواهى یافت آفتاب طلوع کرد نه کاه ماند نه کهکشان (نه اختر ماند نه ماه).( 3685) حواس و نطق بىپایان مادر نور دانش سلطان محو و فانى گردید. ( 3686) حس و عقل همگى در درونشان در امواج بىپایان وَ إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُونَ محو و نابود مىشوند.( 3687) باز بارسیدن صبح وقت بار عمومى رسید ستارههاى پنهانی بکار خود ادامه می دهند.
اکنون دیگر زید را نمییابی، چون شتابان از این جهان خاکی گریخته و تنها اثری از او برجاست، و گویی در حال گریز کفش خود را جا گذاشته است.
این مهم نیست که تو زید را بیابی یا نیابی؛ در تابش نور حق، زید هم خود را گم کرد و مثل ستارهای در برابر خورشید ناپدید شد. مولانا میگوید: در برابر نور علم الهی، پدران ما و بزرگان پیشین، حواس خود را از دست دادند و زبانشان بند آمد، زیرا علم اسرار حق را با حواس ظاهری و الفاظ نمیتوان باز گفت. عرفا و بزرگان پیشین، حسها و عقلهاشان در میان امواج بازگشت به سوی حق، ناپدید میشد و یا از کار میافتاد. در سیر الیالله، تعقل و حواس عامل اصلی نیست، بلکه باید مشیت الهی، ما را به سوی او بکشاند، چنان که در قرآن فرمود: و کس نیست از ایشان جز آنکه همگیشان نزد ما حاضر شوند. کسانی که در این بیت کلمه «صبح» را به شب، تغییر دادهاند، فقط به جهت جمله «انجم پنهان شده» در مصرع دوم، دست به چنین کاری زدهاند، زیرا با خود گفتهاند که ستارهها در شب ظاهر میشوند، پس در مصراع اول باید کلمه «شب» باشد، نه روز. اما بیت حاضر و با توجه به بیت قبل (لدینا محضرون، قیامت و حضور در پیشگاه حق) میگوید: صبح، همان تابش مستقیم نور حق است که کسی تاب تحمل آن را ندارد، بلکه باید نور خورشید به ماه یا ستارهای بتابد و از آنجا بر وجود خاکی ما منعکس شود. زید پس از تلقى این درس برابر عظمت رسول (ص) شرمگین شد و حالتى را که از غلبه اوصاف بشرى بر او دست داده بود رها کرد، و از صحو به محو گرایید. زید مظهر عقول ناقصه است که با اندک آگاهى خود را در مرتبه کمال مىبینند. زید همچون ستاره است و در تاریکى درخششى دارد. لیکن برابر نور خورشید ناپدید مىگردد. زید خود را محو تابش نور رسالت دید و ناپدید گردید.
همه عقلهاى ناقص چنینند و برابر عقل کامل محو می شوند و نشانى از آنان نمىماند، اما از میان نمىروند چه آنان در علم حضرت حق تعالى حاضرند:
پس کسانى کز جهان بگذشتهاند «لا» نیند و در صفات آغشتهاند
در صفات حق صفات جملهشان همچو اختر پیش آن خور بىنشان
گر ز قرآن نقل خواهى اى حرَون خوان جَمیعٌ هُم لَدینا مُحْضَرون
مُحضَرون معدوم نبود نیک بین تا بقاى روحها دانى یقین
445- 442 /د4
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |