( 3688)بیهُشان را وادهد حق هوشها |
|
حلقه حلقه، حلقهها درگوشها |
( 3689)پای کوبان، دست افشان، در ثنا |
|
ناز نازان ربّنا احییتنا |
( 3690)آن جُلود و آن عظام ریخته |
|
فارسان گشته، غبار انگیخته |
( 3691)حمله آرند از عدم سوی وجود |
|
در قیامت، هم شکور و هم کنود |
( 3692)سر چه میپیچی؟ کنی نادیدهای |
|
در عدم ز اوّل نه سر پیچیدهای؟ |
( 3693)در عدم افشرده بودی پای خویش |
|
که مرا کی برکند از جای خویش؟ |
( 3694)مینبینی صُنع ربّانیت را |
|
که کشید او موی پیشانیت را؟ |
( 3695)تا کشیدت اندر این انواع حال |
|
که نبودت در گمان و در خیال |
هوش: به معنای جان و زندگی است.
حلقه حلقه: یعنی گروه گروه
حلقهها در گوشها: کنایت از طاعت و فرمانبردارى است، ونشانه های بندگی. انقروى و به پیروى از او نیکلسون، حلقه را استعارت از علم و هوش نهانى گرفتهاند.
ربّنا احییتنا: پروردگارا ما را زنده کردى. برگرفته است از قرآن کریم: «قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اِثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اِثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ- » گفتند پروردگارا ما را میرانیدى دو بار، و زنده کردى دو بار. پس ما به گناهان خود گردن نهادیم، پس آیا برون شدن را راهى هست» [1]
جلود: جمع جلد: پوست.
عظام: جمع عظم: استخوان.
فارسان: سواران. و استعاره از هشیاران و به خویشتن آمدگان است.
غبار انگیخته: گرد افشان، کنایت از تازان.
شکور: بسیار سپاس گزار.
کنود: به معنای ناسپاس است.
کنی نادیدهای: ننگریستن، تأمل نکردن، نادیده گرفتن. « کُنی» را نیکلسون به ضم کاف گرفته و چنین ترجمه کرده است: وانمود میکنی که ندیدهای.
سر پیچیدن: نپذیرفتن. قبول نکردن.
در عدم ز اول: آن گاه که معدوم بودى و پرتو وجود به تو نیفتاده بود.
پاى افشردن: اصرار ورزیدن.
از جاى بر کندن: کنایت از به وجود آوردن.
صنع: کار، کردار.
صنع ربّانى: کار خدایى.
موى پیشانى کشیدن: کنایت از کشاندن کسى به نادلخواه. بردن او را بر خلاف میل او.
انواع حال: تطورها و حالتها که در این جهان مىبیند.
( 3688) خداى تعالى بىهوشان را هوش عطا کرده حلقهوار گرد هم جمع مىشوند و همگى حلقه بندگى در گوش دارند. ( 3689) پاى کوبان و دستافشان مشغول حمد و ثناى خداوندى شده مىگویند (ربنا احییتنا) اى خداى ما که ما را زنده کردى.( 3690) آن پوست و گوشت و استخوانهاى پوسیده زندگى از سر گرفته و سوار کارانى هستند که در اسب تازى غبار پاى اسبانشان فضا را پر کرده.( 3691) در قیامت همگى از خوب و بد شاکر و ناسپاس از عدم بوجود حمله مىکنند.( 3692) چگونه از زنده شدن سرپیچى خواهى کرد مگر نه در اولین بار هم در عدم از موجود شدن سرپیچى کردهاى. ( 3693) در عدم پا فشارى کرده و مىگفتى چه کسى مىتواند مرا از جاى خود بکند.( 3694) صنع خداوندى را نمىبینى که چگونه موى پیشانیت را گرفت و کشید.( 3695) و تو را بحالات و عوالمى کشانید که هیچ خیال آن را نکرده گمان آن را نداشتى.
در ابیات پیشین سخن در این بود که: چون نور دانش انسان کامل تجلى کند عقول جزئى برابر آن از کار مىافتد. حواس و منطق ما محو علم و دانش سلطان ما مىشود، و حالت صحو به محو تبدیل مىگردد، چنان که زید چون برابر رسول (ص) قرار گرفت درماند. سپس مىگوید باز چون تجلى عقل کلى نباشد عقول جزئى به کار مىافتد. چنان که ستارگان با تابش آفتاب محو مىشوند و با پنهان شدن خورشید نور مىدهند و از این معنى به مناسبت سخن را به زنده شدن مردگان در روز رستاخیز مىکشاند.
در ادامه مولانا می گوید: آنها که زندگی این جهان را واگذاشته و به سوی حق رفتهاند، حق به آنها زندگی دیگر میدهد و آنها که هستیشان فنا شده و از حق حیات دیگری یافتهاند، گروه گروه، پایکوبان و دستافشان خدا را ستایش میکنند و نازنازان و خرامان و خشنود میگویند: پروردگارا، ما را زنده کردی. مضمون این بیت به آیهْ شریفه سوره «مؤمن» اشاره دارد: گفتند: ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی. (مفسران دو بار مرگ و دو بار حیات را این چنین برشمردهاند: مرگ کالبد عنصری، حیات یافتن در برزخ، مرگ برزخی، حیات در قیامت.) پوستها و استخوانهای از همپاشیده به فرمان حق شکل میگیرند و در حرکت به پیشگاه حق مثل سواری غبار برمیانگیزند. به هر حال معنای بیت این است: در هنگام احضار به پیشگاه حق، ممکن نیست کسی بتواند از این فرمان سرپیچی کند. تو در ازل که هنوز وجود نداشتی، نافرمان بودی و با آن همه نافرمانی و پافشاری در برابر ارادهْ حق، به وجود آمدی و احوالی بر دل تو وارد شد که هرگز پندار و خیالی از آن نداشتی.و در ابیات زیر این معنى را واضحتر بیان می کند:
خاک را و نطفه را و مُضغه را پیش چشم ما همىدارد خدا
کز کجا آوردمت اى بَد نِیَت که از آن آید همى خِفریقی ات
تو بر آن عاشق بدى در دور آن منکر این فضل بودى آن زمان
این کَرَم، چون دفعِ آن انکارِ توست که میان خاک مىکردى نخست
حجتِ انکار شد انشارِ تو از دوا بدتر شد این بیمار تو
893- 889 /د4
مولانا در این ابیات تعریضی به منکران زنده شدن مردگان در روز رستاخیز دارد. این زنده شدن دو باره را با زاده شدن از شکم مادر مقایسه مىکند و نیز با حالتهاى گونهگون که پیش از آمدن به دنیا داشت. و مأخوذ است از قرآن کریم: «... قالَ مَنْ یُحْیِ اَلْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ، قُلْ یُحْیِیهَا اَلَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ..» گفت که زنده مىکند این استخوانها را که پوسیده است؟ بگو زنده مىکند آن را آن که آفریدشان نخست بار و او به هر آفرینشى داناست»[2]
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |