( 3696)آن عدم، او را هماره بنده است |
|
کارکن دیوا سلیمان زنده است |
( 3697)دیو میسازد جفان کالجواب |
|
زهره نه تا دفع گوید یا جواب؟ |
( 3698)خویش را بین چون همی لرزی ز بیم؟ |
|
مر عدم را نیز لرزان دان مُقیم |
( 3699)ور تو دست اندر مناصب میزنی |
|
هم ز ترس است آن، که جانی میکنی |
( 3700)هر چه جز عشق خدای احسن است |
|
گر شکرخواری است، آن جانکندن است |
( 3701)چیست جانکندن؟ سوی مرگ آمدن |
|
دست در آب حیاتی نا زدن |
( 3702)خلق را دو دیده در خاک و ممات |
|
صد گمان دارند در آب حیات |
(3703)جهد کن تا صدگمان گردد نود |
|
شب برو، ور تو بخسبی شب رود |
( 3704)در شب تاریک جوی آن روز را |
|
پیش کن آن عقل ظلمتسوز را |
دیوا: (دیو الف خطاب) و دیو استعاره از نفس نافرمان است، یعنی هر عاملی که انسان را از راه حق دور کند و سلیمان در اینجا کنایه از قدرت حق است.
خانه دیو است دلهاى همه کم پذیر از دیو مردم دمدمه
252 /د2
جفان: جمع جَفنه: کاسه.
جواب: جوابى: جمع جابیه: حوض.
جفان کالجواب: به معنای کاسههایی به بزرگی حوض است و به آیهْ 13 سوره «سبأ» اشاره دارد که در آن میخوانیم: دیوها در خدمت سلیمان، تمثالها و کاسههای بزرگ میساختند.
عدم: نیستى، فیلسوفان عدم را ضد وجود مىدانند. و عرفا مىگویند عدم نیز چون وجود قدرت حق تعالى است. اما باید توجه داشت که مقصود آنان از عدم، عدم لغوى نیست. بلکه گویند همه اشیاء در علم حق ثابت است و آن صورتها متصف به ثبوتند نه وجود، و چون خدا خواهد، آنها را موجود مىسازد. عدم و وجود هر دو در دست قدرت پروردگارند.
کارکن دیوا سلیمان زنده است : منظور این است که عوامل گمراهی سرانجام نابود میشوند. همانطور که دیوها در خدمت سلیمان بودند منکران هم باید به خدمت راه حق درآیند و نمیتوانند جواب یا سخنی در ردِّ حق بگویند.
مقیم :به معنای همواره و پیوسته است.
مناصب: جمع منصب: مقام و علاقههاى دنیوى، وسیلت، اسباب.
مرگ: زندگانى دنیوى که فانى است.
آب حیات: آب زندگانى، کنایت از بقاء باللَّه.
شب رود: عمر پایان یابد.
شب رو: یعنی در این دنیا درنگ نکن، تلاش کن. اگر هم درنگ کنی، باز شب دنیا تمام خواهد شد و صبح حقیقت را خواهی دید، اما صبح را در این دنیا بجوی.
پیش کردن: پیش انداختن، رهنما ساختن:
ترسم از این پیشه که پیشت کند رنگ پذیرنده خویشت کند
(نظامى، مخزن الاسرار، ص 115)
عقل ظلمتسوز: عقلی است که به سوی روشنایی حقیقت میرود و ظلمت جهل را میسوزاند. این عقل را پیش بینداز و به توفیق شناخت حق برسان.
( 3696) آن عدم همیشه بنده او است اى دیو کار بکن که سلیمان زنده است.( 3697) دیو براى سلیمان کاسههاى بزرگ مثل حوض مىسازد و زهره آن را ندارد که از خود دفاع کند یا جواب بدهد که من نمىسازم. ( 3698) خود را ببین که از ترس همىلرزى عدم را نیز بخود قیاس کرده بدان که او نیز لرزان و مطیع است.( 3699) اگر دست به منصب مىزنى و جاه و جلال درست مىکنى هم از ترس است و مشغول جان کندن هستى.( 3700) غیر از عشق خداوند جمیل هر چه هست و هر قدر شیرین و دل پذیر باشد جان کندن است.( 3701) جان کندن چیست؟ سوى مرگ سیر کردن و دسترسى به آب و حیات نداشتن.( 3702) دو چشم مردم در خاک مرگ خفته و صد گمان و اندیشه و تخیل در باره آب حیات دارند. ( 3703) تو کوشش کن که این صد گمان به نود برسد و در عوض بیدار شده و شب براه بیفت و گر نه در خواب مىمانى و شب به آخر مىرسد. ( 3704) آن روز روشن را در شب تاریک بجوى و عقل ظلمت سوز را راهنماى خود ساز.
مخاطب مولانا در این ابیات نفس آدمى است که آن را به دیو همانند کرده است. دیوان در خدمت سلیمان بودند و براى او کاسههاى بزرگ مىساختند دیو نفس نیز باید در خدمت سلیمان عقل باشد. سپس مىگوید تو از مرگ و عدم مىترسى، حالى که عدم نیز، در خدمت حق لرزان است چرا که محکوم حکم اوست. تو از ترس مردن دست به وسیلتها مىزنى، و در بیمى که مبادا این زندگى از دستت برود. حالى که این جان کندن است و زندگى حقیقى عشق به خدا و محو شدن در هستى اوست.
کسی که در راه عشق حق نیست و سیر الیالله ندارد، بیمناک است و ناچاراً به مناصب دنیایی میچسبد تا خود را آرام کند. انسان وابسته به این جهان و دنیاگرا همیشه مقهور ترسهای موهوم و پوچ است؛ ترس از عقبافتادن در رقابت با دیگران در عرصهْ منصبهای دنیوی، درحالیکه ترس او بیمورد است. مولانا تنها راه رهایی از این موهومات را عشق به خدا و سیر الیالله را آب حیات میداند، زیرا بندهای که از همه چیز و از هستی خود در راه حق بگذرد، به بقاءبالله میرسد که جاودانگی است و در مقابل آن، چسبیدن به دنیا و مناصب آن، سوی مرگآمدن است. مردم ناآگاه به این زندگی چسبیدهاند و گمان میکنند که آب حیات همین است و باید کوشید که این خوشخیالی کاهش یابد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |