برترین خرد، شناخت آدمی به خویش است . هرکه خود را شناخت، خرد ورزید و هرکه نشناخت گمراه شد . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
ادامه حکایت پادشاه و(22)
سه شنبه 92 تیر 25 , ساعت 11:27 صبح  

خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک

لزوم تدبیر و اندیشه در کار و انتقاد از اعمال جاهلانه،

( 144)گفت: اى شه خلوتى کن خانه را 

 

دور کن هم خویش و هم بیگانه را

( 145)کس ندارد گوش در دهلیزها

 

تا بپرسم زین کنیزک چیزها

( 146)خانه خالى ماند و یک دَیّار نه

 

جز طبیب و جز همان بیمار نه‏

( 147) نرم نرمک گفت: شهر تو کجاست

 

که علاج اهل هر شهرى جداست‏

(148)و اندر آن شهر از قرابت کیستت؟

 

خویشى و پیوستگى با چیستت؟‏

(149) دست بر نبضش نهاد و یَک به یَک

 

باز مى‏پرسید از جور فلک‏

 

دهلیز: گوشه وکنار خانه ،پستوی خانه.

دیّار: اهل خانه .

علاج اهل هر شهر: بیانگر این مسئله است که شرایط طبیعی واقلیمی مناطق مختلف ، در طبیعت وزندگی انسان اثر می گذارد،بیابراین علاج ودرمان آن نیز مختلف می باشد.

جور فلک: یعنی از درد ورنجی که برسرش آمده بود پرسش می کرد.

 ( 144) مرد حکیم رو بشاه نموده گفت خانه را خلوت کن بطورى که خودى و بیگانه از مجلس ما دور باشند. ( 145) باید بطورى خلوت باشد که کس نتواند از دهلیزها و اطراف مجلس به سخنان ما گوش دهد تا من بتوانم از کنیزک آن چه لازم است بپرسم.( 146) بامر شاه خانه خالى شد بطورى که جز طبیب و بیمار کسى در خانه باقى نماند.( 147) پس از آن طبیب با نرمى و ملاطفت مخصوص از بیمار پرسید که تو اهل کدام شهرى راست بگو چون معالجه اهل هر دیارى طریق مخصوصى دارد. ( 148) و در آن شهر خویشان و نزدیکان تو چه کسانى بودند و با چه اشخاصى قرابت داشتى‏.( 149) در تمام مدت بازجویى انگشت بر نبض بیمار نهاده و یک یک از حال او جویا و از آشنایان او پرسش مى‏کرد.

دشوارى علاج بیمارى دل،

(150) چون کسى را خار در پایش جهد

 

پاى خود را بر سر زانو نهد

(151) وز سر سوزن همى‏جوید سرش

 

ور نیابد مى‏کند با لب ترش‏

(152) خار در پا، شد چنین دشوار یاب

 

خار در دل چون بود ،واده جواب

( 153) خار در دل گر بدیدى هر خسى

 

دست کى بودى غمان را بر کسى‏؟

 

خار در دل: یعنی چیزی که دل را آزار می دهد وغمگین می کندف هرناکسی نمی تواند ریش? رنجها وشادیها را پیدا کند

 ( 150) بلى اگر خارى بپاى کسى بخلد پاى خود را بر زانو نهاده.( 151) با سر سوزن سر خار را جستجو مى‏کند و اگر پیدا نکند محل سوزش را با دهان تر نموده و به جستجوى خود ادامه مى‏دهد.( 152) خار در پا که باین اندازه پیدا کردنش مشکل باشد خارى که بدل خلیده باشد چگونه پیدا خواهد شد. ( 153) البته اگر هر آدم معمولى خار دل را مى‏دید و بیرون مى‏کشید دیگر غم و رنج چگونه بر کسى مسلط مى‏شد .

مولا می گوید: کار هر کس نیست که خار دل را از دل بزداید وریشهْ رنجها وغمها را پیدا کند .بلکه این کار حسّاس ومهم کار مردان حق وپیران طریقت است . چراکه بر دلها اشراف دارند .« عاقلی باید که خاری برکند»

استاد فروزانفر درتفسیر بیت 153 چنین می گوید:

حدوث خیال درانسان ویا کلیه‏ى انفعالات نفسانى مسبوق است بامورى که غالب آنها اختیارى نیست از قبیل مواریث و تاثیر محیط و کیفیت تلقى حوادث خارجى، کیفیت ظهور افکار خود بسوابق ذهنى ارتباط تمام دارد و بدین سبب ممکن است امرى نسبت بیکى از ما ایجاد سرور کند و نسبت بدیگر کس غم و اندوه ببار آورد گذشته از آن که درجات غم و اندوه و شادى نیز نسبت به اشخاص تفاوت دارد که آن نیز با کیفیت تلقى حوادث مرتبط است و اسباب انفعالات درونى متعدد و اکثر بر خود آدمى پوشیده است و چون خیالى حادث گشت دفع آن بسهولت میسر نمى‏گردد پس آن چه مبدا غم و اندوه مى‏شود بیرون از اختیار بکار مى‏افتد و سلسله‏ى تصورات را در جنبش مى‏آورد و در نتیجه آدمى بى‏آن که بخواهد، اندوهگین و غمناک مى‏شود ولى مردان حق که بر عالج دل توانا هستند ارزش حوادث و اهمیت آنها را بواسطه‏ى ریاضت نفسانى و گشودن چشم دل از میان مى‏برند و یا کمتر مى‏کنند تا بر اثر تربیت صحیح، سالک از بند غم و شادى آزاد مى‏گردد و امورى که دیگران مهم مى‏شمارند در چشم او از اهمیت مى‏افتد.

 

( 154) کس به زیر دم خر خارى نهد

 

خر نداند دفع آن، برمى جهد

( 155) بر جهد و ان خار محکمتر زند

 

عاقلى باید که خارى بر کند

( 156) خر ز بهر دفع خار، از سوز و درد

 

جفته مى‏انداخت، صد جا زخم کرد

 

خارى نهد: تیغ گذاشتن.  

دفع: یعنی خلاصی، رهایی.

برمی جهد: یعنی مضطرب شدن، جست وخیز کردن.

صد جا زخم کرد: یعنی محکمتر شدن زخم، گسترش یافتن زخم.

( 154) ببینید مثلا کسى زیر دم خر خارى مى‏گذارد خر چون طریق رهایى خود را تمیز نمى‏دهد جست و خیز مى‏کند.( 155) و براى خلاصى از خلیدن خار و سوزش آن جفته انداخته در نتیجه خار زخمهاى دیگرى ایجاد کرده بیشتر فرو مى‏رود.( 156) خر جست و خیز کرده خار را محکمتر مى‏کند بنا بر این یک نفر عاقل لازم است که خار را بیرون آورد.


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 231 بازدید
بازدید دیروز: 328 بازدید
بازدید کل: 1403591 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]