غزالى در کیمیاى سعادت ذیل آداب محبت و لزوم حسن خلق می نویسد: «و از این رو بود که على (رض) کافرى را بیفکند تا بکشد. وى آب دهان در روى على پاشید. وى را دست بداشت و نکشت و گفت خشمگین شدم ترسیدم که براى خداى تعالى نکشته باشم.»[1] و در معارف محقق ترمذى نیزچنین آمده است.[2] و در تاریخ الفخرى آمده است: «گفتهاند على (ع) در یکى از جنگهاى خود مردى را به زمین افکند و بر سینه او نشست تا سرش را جدا کند. مرد بر روى او آب دهان افکند. على (ع) برخاست و او را واگذارد. چون از او پرسیدند چرا برخاستى و از آن پس که توانستى او را کشت وى را وا گذاشتى؟ گفت: او بر روى من خیو افکند و من از آن به خشم آمدم، ترسیدم اگر او را بکشم، خشم و غضب من را در کشتن او دخالتى بود و دوست نداشتم جز براى خدا او را بکشم».[3]
نگاه عاشقان? مولانا به حضرت امیر(ع)
( 3735)از علی آموز اخلاص عمل |
|
شیر حق را دان مُطهّر از دغل |
( 3736)در غزا بر پهلوانی دست یافت |
|
زود شمشیری برآورد و شتافت |
( 3737)او خُدو انداخت در روی علی |
|
افتخار هر نبیّ و هر ولی |
( 3738)آن خُدو زد بر رخی که روی ماه |
|
سجده آرد پیش او در سجدهگاه |
( 3739)در زمان، انداخت شمشیر آن علی |
|
کرد او اندر غزایش کاهلی |
( 3740)گشت حیران آن مبارز زین عمل |
|
وز نمودن عفو و رحمت بیمحل |
( 3741)گفت: بر من تیغ تیز آفراشتی |
|
از چه افکندی؟ مرا بگذاشتی؟ |
اخلاص: در تعریف آن عبارتهاى گونهگون گفتهاند و خلاصه آن اینکه اخلاص برون کردن خلق است از معاملت با خداى تعالى، چنان که بنده هیچ کارى نکند جز براى خدا. ابو على دقاق گفته است: «اخلاص خود دارى از ملاحظات خلق است» و ابو عثمان گفته است: «اخلاص فراموش کردن رؤیت خلق است به دوام نظر به خالق»[4]
مطهر: پاک، پاکیزه.
دغل: مکر، حیله.
غزا: جنگ با کافران.
خدو: خیو، آب دهن، تُف.
افتخار هر نبى...: در حدیث است که پیمبر (ص) فرمود: «آن که خواهد به آدم بنگرد و علم او، و نوح و تقواى او، و ابراهیم و حلم او، و موسى و هیبت او، و عیسى و عبادت او، به على بنگرد.»[5]. و على (ع) پس از رسول (ص) افضل است از جن و انس.
زدن: افکندن، انداختن.
کاهلى: درنگ کردن، ادامه ندادن.
بىمحل: نابجا، درجایی که انتظار نمی رفت.
افراشتن: بالا بردن.
اخلاص در عمل را باید از امام علی(ع) یاد بگیری. آن شیر بیشهْ حقیقت را از هر حیله و نیرنگی پاک و منزه بدان. امام علی(ع) در یکی از جنگها بر پهلوانی غالب و چیره گشت و بیدرنگ شمشیر از نیام بیرون کشید تا کارش را بسازد، اما آن پهلوان، بر سیمای آن حضرت، آب دهان انداخت؛ بر سیمای بزرگ مردی که مایهْ افتخار پیامبران و سرافرازی اولیاست. بر چهرهای تُف انداخت که روی ماه با همهْ بلندیاش در برابر آن سیمای نورانی سر تعظیم فرود میآورد. در این هنگام حضرت بیدرنگ شمشیر را انداخت و از مبارزه منصرف شد. یل عرب، از اینکه مولا بیمناسبت و بیهنگام عفو و بخشش نمود، متحیر و شگفتزده شد و از مولا پرسید: چرا شمشیر از کف انداختی و در ستیز با من منصرف شدی.
[1] - (کیمیاى سعادت، ج 1، ص 517)
[2] - معارف محقق ترمذى ، ص 2
[3] - (تاریخ الفخرى، ص 31).
[4] - (ترجمه رساله قشیریه، ص 104 و 105).
[5] - (فى رحاب ائمة اهل البیت، ج 1، ص 96، از فصول المهمه ابن صباغ مالکى)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |