( 3759)ای علی که جمله عقل و دیدهای |
|
شَمّهای واگو از آنچه دیدهای |
( 3760)تیغ حلمت جان ما را چاک کرد |
|
آب علمت خاک ما را پاک کرد |
( 3761)بازگو، دانم که این اسرار هوست |
|
ز آنکه بیشمشیر کشتن کار اوست |
( 3762)صانع بیآلت بی جارحه |
|
واهب این هدیههای رابحه |
( 3763)صدهزاران میچشاند هوش را |
|
که خبر نبود دو چشم و گوش را |
( 3764)بازگو ای باز عرش خوش شکار |
|
تا چه دیدی این زمان از کردگار؟ |
( 3765)چشم تو ادراک غیب آموخته |
|
چشمهای حاضران بر دوخته |
دیده: بینایى، بصیرت، و در اینجا از دیده مقصود بینایى معنوى است، یعنى عرفان به حقیقت اشیاء و بین آن و دیدهاى در نیم بیت دوّم جناس تام است.
شمّه: مصدر است بر وزن فَعْله که افاده یک بار کند. شمّه در عربى به معنى یک بار بوییدن چیزى است، لیکن در تداول فارسى زبانان به معنى اندک و کم به کار رفته است: «و اگر شمّهاى از احوال او درج کرده شود، دراز گردد»[1]
تیغ حلم: اضافه مشبه به به مشبه، و وجه شبه در این بیت مناسبت آن با بیتهاى گذشته است که چون هماورد على (ع) بردبارى او را دید اثر آن بروى از اثر شمشیر کارگر تر افتاد.
آب علم: اضافه مشبه به به مشبه. در کتاب الاستیعاب به سند خود از ابن عباس آورده است که «به خدا نه دهم علم به على بن ابى طالب داده شد و در یک دهم آن شما را شریک او ساخت»[2] و نیز حدیث حاکم در مستدرک که پیمبر فرمود: «پس از من در آن چه امّتم خلاف کنند تو آن را آشکار مىکنى»[3]
آب مظهر علم و خاک مظهر جهل است، در این بیت على (ع) مظهر اتم و اکمل انسان کامل و ولى مطلق الهى است ولى کامل واسطه فیض بین خدا و بندگان است.
بیشمشیر کشتن: یعنی همان تأثیر روحی که جان را شیفتهْ او میکند و این کار خداست. کار خدا ابزار و اندامی مانند دست یا پا نمیخواهد، او بخشندهْ این ابزارها و اندامهاست که برای ما سودمند و مورد نیاز است.
هو: ضمیر که بدان از غایب مذکر تعبیر کنند و در اصطلاح عرفا غیب مطلق است، پنهانى است که مشاهده آن غیر را درست نیاید.[4]
صانع: سازنده.
آلت: ابزار.
جارِحَه: دست، اندام.
واهِب: بخشنده.
رابحه: سود دهنده، سودمند.
هوش : میتواند به معنای جان و روح معرفتیاب باشد، یا به معنای عقل کل و عقل پیوسته به عقل کل. این هوش در رابطه با حق، نکتههایی را درمییابد که چشم و گوش ظاهر، قادر به دیدن و شنیدن آنها نیست.
ادراک: دریافتن، در رسیدن، مجازاً دیدن.
حاضران: یعنی تماشاگران، حاضر مقابل غایب است و مقصود دیگران است یعنى مردم دنیا.
بر دوخته: بسته و این صفت به مناسبت آوردن کلمه باز در بالاست. چشم تو که شاهباز الهى هستى پس پردههاى غیب را مىبیند حالى که دیگران دیدههاشان بسته است.
مولانا می گوید:ای علی، وجود تو یک وجود مادی نیست، بلکه وجود عقلی است که به عقل کلّ پیوسته و به دیدن و ادراک مستقیم عالم غیب قادر است. شکیبایی و بردباری تو، که از کشتن جسم دشمن میگذری، جان را فدایی تو میکند. علم تو مانند آبی است که وجود خاکی ما را شستوشو میدهد.
مولانا، امام علی(ع) را به بازی تشبیه میکند که بر بالای افلاک پرواز دارد و شکار او اسرار غیب است. میگوید: چشم تو قادر به دیدن اسرار غیب است و به همین دلیل تو کارهایی میکنی که چشم عادی برای دیدن آن کافی نیست و نمیتواند عمق آن را بنگرد.
( 3766)آن یکی ماهی همی بیند عیان |
|
و آن یکی تاریک میبیند جهان |
( 3767)و آن یکی سه ماه میبیند به هم |
|
این، سه کس بنشسته یک موضع نعم |
( 3768)چشم هر سه باز و گوش هر سه تیز |
|
در تو آویزان و از من در گریز |
( 3769)سحر عیناست این، عجب لطف خفیاست |
|
بر تو نقش گرگ و بر من یوسفی است |
( 3770)عالم ار هجده هزار است و فزون |
|
هر نظر را نیست این هجده زبون |
به هم: با هم، با یکدیگر.
نعم: آرى.
آویزان: وابسته.
سحر عین: چشم بندى.
لطف: تأیید حق تعالى به دوام مشاهدت، و لطف خفى آن است که سبب آن معلوم نبود.
هجده هزار است فزون: اشاره به عوالم گوناگون هستی است، درجهان شناسی قدیم فقط با این نتیجه رسیده بودند که هستی جز این عالم خاک عوالم بسیاری دارد وعدد هژده هزار را برای بیانِ این بسیاری به کار می بردند ومی گفتند: دنیا هژده هزار عالم است، حدیثی هم در این رابطه نقل می کنند که«لَقَد خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالى أَلْفَ أَلْفَ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفَ آدَم»[5]
زبون: خوار، در خور دیدن.
سخن از دید باطن و قدرت ادراک حقایق است که در افراد مراتب و درجات گوناگون دارد. اگر حقایق را به ماه آسمان تشبیه کنیم، یکی در آسمان یک ماه میبیند، دیگری میگوید: جهان تاریک است و ماهی نیست، سومی ممکن است سه ماه در آسمان ببیند، درحالیکه این سه تن در یک جا نشستهاند، بله. چشم هرسه باز و گوش هر سه تیز، اما ممکن است چشم و گوش باطن باز نباشد و در چنین حالتی است که حقایق هستی در تو آویزان و از من درگریز است. گویی چشم را جادو کردهاند که نمیتواند این حقایق را ببیند و به عکس، در مورد دیگری لطف پنهانی خداست که میتواند ببیند و به همین دلیل است که یک نقش بر تو گرگ و بر من یوسفی است. مولانا به عوالم گوناگون هستی اشاره میکند و میگوید: این عوالم گوناگون و بیشمار، در حیطهْ دید هر کسی قرار نمیگیرد.
[1] - (کلیله و دمنه، به نقل از لغت نامه).
[2] - (فى رحاب ائمة اهل البیت، ج 1، ص 55).
[3] - (همان کتاب، ص 106).
[4] - (تعریفات).
[5] - (سفینة البحار، ج 2، ص 229).
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |