( 3827)از غرض حُرّم گواهی حُرّ شنو |
|
که گواهی بندگان نه ارزد دو جو |
( 3828)در شریعت مر گواهی بنده را |
|
نیست قدری وقت دعوی و قضا |
( 3829)گر هزاران بنده باشندت گواه |
|
برنسنجد شرع ایشان را به کاه |
( 3830)بندهْ شهوت بتر نزدیک حق |
|
از غلام و بندگان مسترق |
( 3831)کین بهیک لفظی شود از خواجه حر |
|
وان زید شیرین میرد سخت مر |
( 3832)بندهْ شهوت ندارد خود خلاص |
|
جز به فضل ایزد و انعام خاص |
( 3833)در چهی افتاد کان را غور نیست |
|
وان گناه اوست جبر و جور نیست |
( 3834)در چهی انداخت او خود را که من |
|
درخور قعرش نمییابم رسن |
( 3835)بس کنم گر این سخن افزون شود |
|
خود جگر چه بود که خارا خون شود |
( 3836)این جگرها خون نشد نه از سختی است |
|
غفلت و مشغولی و بدبختی است |
( 3837)خون شود روزی که خونش سود نیست |
|
خون شو آن وقتی که خون مردود نیست |
( 3838)چون گواهی بندگان مقبول نیست |
|
عدل او باشد که بندهْ غول نیست |
( 3839)گشت ارسلناک شاهد در نُذر |
|
زآنکه بود از کون او حُرّ بن حُر |
غرض: خواهش نفسانى.
حرّ: آزاد.
از غرض حُرّم : یعنی اغراض نفسانی ندارم و به همین دلیل آزادم.
گواهى بنده: این مسئله خلافى است. فقهاى شیعه گواهى بنده را اگر بالغ و عادل باشد مىپذیرند، خواه بر بنده و خواه بر آزاد، جز آن که در حق مولاى خود گواهى دهد. و بعضى چون انس گواهى او را مانند گواهى آزاد دانستهاند مطلقا. اما بو حنیفه و شافعى و اوزاعى و چند تن از صحابه گواهى بنده را به هیچ حال نپذیرند.
و آن چه مولانا در این ابیات شرح می دهد بر مذهب حنفى است که در آسیاى صغیر رایج بوده است، «لا تُقْبَلُ شَهَادَةُ الأَعْمى وَ لاَ المَمْلوک»[1]. ازآنجا که این ابیات نیز پاسخ امیر مؤمنان است از آن به گواهى تعبیر کرده است.
مسترق: (اسم مفعول از استرقاق، از ثلاثى مجرد رق) به بندگى گرفته شده، بنده.
به یک لفظ: تو آزادى، باهمین لفظ برده شرعاً آزاد می شود.
مرّ: تلخ، استعارت از پایان بد بنده شهوت.
غور: یعنی عمق ، بُن :
کآن یکى دریاست بىغور و کران جمله دریاها چو سیلى پیش آن
968/د 3
قعر: ژرفى.
رسن: طناب، راهی برای نجات.
خارا: سنگ سخت.
حیرت: درماندگى، دور افتادن از حق و راه گم کردن.
مشغولى: گرفتار هواى نفس بودن.
خون شدن: به درد آمدن، پشیمان گشتن، کنایت از متوجه حقیقت شدن.
مردود: رد شده، نپذیرفته.
عدل: مصدر مبنى از براى فاعل، عادل، گواه که قاضى بپذیرد.
غول: یعنی شهوت وغرض که مانند غول بیابان انسان اسیر شهوت را از راه به در می آورد. موجودى که مىپنداشتند در بیابانها مردم را از راه مىبرد و گمراه مىکند و در اینجا مقصود هواى نفس است که از هر گمراه کننده خطرناکتر است.
ارسلناک: برگرفته است از قرآن کریم «إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً- » ما فرستادیم تو را گواه و مژده دهنده و بیم دهنده»[2]
شاهد: گواه.
نذر: جمع نذیر: ترساننده و در اینجا مقصود قرآن است چنان که در آیه «هذا نَذِیرٌ مِنَ اَلنُّذُرِ اَلْأُولى»[3] از نذر کتابهاى پیشینیان مقصود است و نذیر یکى از نامهاى قرآن است.[4]
[1] - (هدایه مرغینانى، ج 3، ص 122)
[2] - سوره احزاب،آیه 45.
[3] - سوره نجم،آیه 56
[4] - (تفسیر ابو الفتوح).
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |