همچنان که خورشید و شب با یکدیگر جمع نمی شوند، خدا دوستی و دنیا دوستی با یکدیگر جمع نمی شوند . [امام علی علیه السلام]
عرشیات
نگاه عاشقانه مولانا به امام علی(16)
سه شنبه 93 تیر 3 , ساعت 7:37 صبح  

گفتن پیغامبر صلی الله علیه وسلّم، به گوش رکابدارِ امیر المؤمنین علی

کرّم الله وجهه ، که : کشتن ِعلی بر دست تو خواهد بود ، خبرت کردم

قلم تقدیر، سرنوشت‏ها را مقدر کرده است

( 3859)من چنان مَردم که بر خونی خویش

 

نوش لطف من نشد در قهر نیش

( 3860)گفت پیغامبر به گوش چاکرم

 

کو برد روزی ز گردن این سرم

( 3861)کرد آگه آن رسول از وحی دوست

 

که هلاکم عاقبت بر دست اوست

( 3862)او همی‌گوید بکش پیشین مرا

 

تا نیاید از من این منکر خطا

( 3863)من همی‌گویم چو مرگ من ز توست

 

با قضا من چون توانم حیله جست

( 3864)او همی‌افتد به پیشم کای کریم

 

مر مرا کن از برای حق دو نیم

( 3865)تا نه آید بر من این انجام بد

 

تا نسوزد جان من بر جان خود

( 3866)من همی گویم برو جف القلم

 

زان قلم بس سرنگون گردد علم

رکابدار: آن که هنگام سوار شدن کسى رکاب اسب را براى او گیرد تا سوار شود، مهتر، تیمارگر اسب.

خونى: قاتل، کشنده.

نوش: عسل، شیرینى.

دوست: مقصود خداوند تعالى است.

منکر: زشت، ناپسند.

قضا: صورت تفصیلى اشیاء است در علم خداوند.

جفّ القلم: (جمله فعلیه خبریه)، جَفَّ القَلَمُ بِما هُوَ کائِن (بِما اَنت لاقٍ) یا جَفَّ القَلَمُ عَلى عِلْم اللَّه. جف به معنى خشکیدن است و خشکیدن قلم در این حدیثها و مانند آن کنایت است از آن چه مقدر شده است دگرگون نشود چنان که مرکب خامه خشک گردد بدان چیزى نتوان نوشت.[1]

سر نگون شدن عَلَم: کنایه از واژگون شدن بخت، پایان یافتن دولت، یا عمر، یا اقبال کسان.

من آن قدر مردانگی دارم که حتی دربارهْ کسی که می‏‏دانم مرا خواهد کشت، محبّت من به کینه و انتقام تبدیل نمی‏‏شود. پیامبر در گوش رکاب‌دار و چاکرم (ابن ملجم) گفت: روزی فرا می‏‏رسد که تو علی را بکشی. رسول خدا از راه وحی چنین خبری را به من داد. ابن ملجم پس از شنیدن چنین سخنی از رسول الله، همواره به من می‏‏گفت: یا علی، مرا پیشاپیش بکش تا این عمل زشت از من سر نزند، ولی من به او گفتم: چون مرگ وهلاکم به دست تو انجام می‏‏شود، من در برابر قضای الهی چگونه قادر به تدبیر و چاره‌جویی هستم.

ابن ملجم به مولا علی می‏‏گوید: تو جانِ جان منی و اگر من تو را بکشم، جان من برای جانِ جان خواهد سوخت یا دوزخی خواهد شد. مولا به او می‌گوید: برو که قلم تقدیر، سرنوشت‏ها را مقدر کرده است و از این قلم بسیاری از قدرت‌ها سرنگون می‏‏شود. این سخن به حدیث جفّ القلم اشاره دارد: «جفّ القلم بما هوکائن وجفّ القلم بما انت لاق»؛ «جوهر قلمِ سرنوشت، پس از تقدیر بدان‌چه پدید آمده و یا خواهد آمد خشک شد و خشک شد قلم بدان‌چه می‏‏بینی». قلم قضای حق آن‌چه را که خواهد بود، نوشته و تمام کرده است. روح کلام مولانا به مسئله توحید افعالی حق برمی‌گردد و این‌که؛ «لا موثّر فی الوجود الا الله» هم‌چنین نگرش مولانا در مسئلهْ جبر و اختیار و قضا و قدر و مشیت الهی را بیان می‌کند. بنابراین، برای جلوگیری از اطالهْ مباحث، به موضوعات مربوطه در همین کتاب رجوع شود.



[1] - (نهایه).


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 515 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1402141 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]