هرگاه خداوند، بنده ای را دوست بدارد، او رابا عبرت ها پند می دهد. [امام علی علیه السلام]
عرشیات
نگاه عاشقانه مولانا به امام علی(20)
سه شنبه 93 تیر 3 , ساعت 7:43 صبح  

  ( 3888)حلق حیوان چون بریده شد به‌عدل

 

حلق انسان رست و افزونید فضل

( 3889)حلق انسان چون ببرد هین ببین

 

تا چه زاید کن قیاس آن برین

( 3890)حلق ثالث زاید و تیمار او

 

شربت حق باشد و انوار او

( 3891)حلق ببریده خورد شربت ولی

 

حلق از لارسته مرده در بلی

(2 389)بس کن ای دون‌همت کوته‌بنان

 

تا کِیَت باشد حیاتِ جان به نان

تیمار: تعهد.

از لا رسته: از فنا بیرون شده. انسان بریده از این جهان فانی است.

مرده در بلى: کنایه از زنده جاودانى.

تیمار او شربت حق باشد: یعنی مراقبت و نگهداری این حلق ثالث، همین است که به آن شراب الهی بنوشانند و انوار حق را در آن بتابانند.

بلی: اشاره است به آیهْ « وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ»: و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خویشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مى‏دهیم!» (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل بودیم؛ (و از پیمان فطرى توحید بى‏خبر ماندیم)»![1] که به موجب آن در ازل پروردگار از آفریدگان پرسید: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، هستی.

دون همّت : یعنی کسی که توجه او به این جهان و منافع مادی است.

کوته بنان : یعنی کوته‌انگشت که دسترسی به مراتب بالای هستی ندارد. جان حیوانی دوامش به نان بسته است و اگر از این مرتبه بالاتر برود به نان نیاز ندارد .

 انسان‏ها وقتی حیوانات را ذبح می‏‏کنند، حیوانات سبب نیروی انسانی می‏‏گردند، بنابراین از بین نرفته‌اند، بلکه به مرتبهْ انسانی ارتقا یافتند. حال اگر در راه حق گلوی انسان بریده شود و خودی و هستی مادی او از میان برود، حاصل نابودی این هستی مادی، این است که حلق ثالث و گلوی سومی پدید می‏‏آید و این گلو، همان گلویی است که پروردگار، رزق معرفت در آن می‏‏ریزد.

مولانا می گوید:وقتی انسان از جنبهْ جسمانی و نفسانی خود رها شود، مستعد اشراقات ربّانی می‏‏گردد. وجود انسانِ از دنیا رسته و به حق پیوسته، در همان ازل و آغاز آفرینش مُرده و محو در حق بوده است.

 

(3 389)زان نداری میوه‌ای مانند بید

 

کآبرو بردی پی نان سپید

(4 389)گر ندارد صبر زین نان جان حس

 

کیمیا را گیر و زر گردان تو مس

(5 389)جامه‌شویی کرد خواهی ای فلان

 

رو مگردان از محلهْ گازران

(6 389)گرچه نان بشکست مر روزهْ تو را

 

در شکسته‌بند پیچ و برتر آ

(7 389)چون شکسته‌بند آمد دست او

 

پس رفو باشد یقین اشکست او

(8 389)گر تو آن را بشکنی گوید بیا

 

تو درستش کن نداری دست و پا

(9 389)پس شکستن حق او باشد که او

 

مر شکسته گشته را داند رفو

(3900)آن‌که داند دوخت او داند درید

 

هر چه را بفروخت نیکوتر خرید

(3901)خانه را ویران کند زیر و زبر

 

پس به‌یک ساعت کند معمورتر

(3902)گر یکی سر را ببرّد از بدن

 

صد هزاران سر بر آرد در زمن

 

نان سپید :یعنی همین نان و منافع این‌جهانی.

جان حس: همین جان حیوانی و مادی است که با عالم حس سر و کار دارد

کیمیا: ماده‏اى که مى‏پنداشتند اگر بر مس یا فلزى دیگر مالند زر شود و در اینجا از کیمیا مقصود راهنمایى کامل است.

جامه شویى: در اینجا استعاره از پاکیزه ساختن درون است. واشاره دارد به ایهْ{y7t/$u?ÏOurö?ÎdgsÜsù}[2]و جامه‌ات را بشوی مفسران می‌گویند: شستن جامه کنایه از پاک‌کردن قلب و تهذیب نفس و کردار نیک است.

گازران: جمع گازر: جامه شو و مقصود راهنمایان و مردان کامل بود.

روزه: کنایه از ترک دنیا و پیوند با حق است.

شکستن روزه: افطار کردن، روزه را با خوردن یا آشامیدن باطل ساختن.

شکسته بند: کنایه از دستگیر و مرشد و راهنماست.

رَفو: دوختن پارگیها چنان که معلوم نشود یا به آسانى نتوان دید.

معمور: آبادان.

زمن: مخفف زمان.

اگر جان، بستهْ این نان و زندگی صوری و مادی باشد، باید دست به دامن عنایت حق و ارشادات مردان حق که خاصیت کیمیاگری دارند، زد تا این جان، به جان خداجو تبدیل شود. مولانا می‏‏گوید: تبدیل‌کردن جان حسی به جان خداجو و دست به دامن اولیای حق‌زدن، نظیر شستن لباس است که برای آن باید به محلهْ «گازران» رفت.

اومی‏‏گوید: اگر نان و زندگی مادی در این رابطه خللی ایجاد کرد، به خدا و مردان حق پناه ببر که شکسته‌بند این کارند و هر کاری انجام دهند در جهت درمان است. هم‌نشینی با انسان کامل است که مس وجودی انسان وابسته به امور این‌جهانی را به طلای ناب مبدل می‏‏سازد. اگر موجودیت معنوی خود را شکستی، حق تعالی در گوش جان تو ندا دهد که بیا این موجودیت شکسته‌ات را التیام بده. خدای شکسته‌بند به خوبی می‏‏داند چگونه عضو شکسته را پیوند زند، زیرا آن کس که می‏‏برُد به خوبی هم می‏‏تواند بدوزد، اگر خانه‌ای را ویران کند، خانه‌ای آبادتر و بهتر بنا خواهد نمود و اگر حضرت باری‌تعالی سری را ببرّد، فوراً صدهزار سر به وجود می‏آورد.

 



[1] - اعراف، آیهْ ‌172

[2] - سوره مدثر، آیهْ‌4

 


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 320 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401946 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]