(3903)گر نفرمودی قصاصی بر جنات |
|
یا نگفتی فیالقصاص آمد حیات |
(3904)خود که را زهره بدی تا او ز خود |
|
بر اسیر حکم حق تیغی زند |
(3905)زآنکه داند هر که چشمش را گشود |
|
کان کشنده سخرهْ تقدیر بود |
(3906)هر که را آن حکم بر سر آمدی |
|
بر سر فرزند هم تیغی زدی |
(3907)رو بترس و طعنه کم زن بر بدان |
|
پیش دام حکم عجز خود بدان |
قصاص: کیفر دادن گناهکار را برابر گناهى که کرده.
جُناة: جمع جانى، تبهکار.
در سخن قبلی، مولا علی(ع) در جواب رکابدار خود نگفت که راز پنهان قصاص چیست. در این چند بیت مولانا این راز را میگشاید: اگر خداوند به موجب آیهْ قصاص، قصاص جنایتکاران را واجب نمیکرد، هیچ کس جرأت نداشت که از پیش خود شمشیر بکشد و دیگری را مجازات کند. مضمون این سخن اشاره دارد به آیهْ: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»:و براى شما در قصاص، حیات و زندگى است، اى صاحبان خِرد! شاید شما تقوا پیشه کنید.[1]در کیفردادن، نجات زندگی شماست. ای آگاهان، تا از کشتار و آزار یکدیگر بپرهیزید. اگر چنین دستور الهی نبود، کیست که چنان گستاخ باشد که بر اسیر حکم و فرمان حق، شمشیر زند، زیرا چشم هر کس را که حضرت حق بگشاید و به او بصیرت بدهد، میفهمد که قاتل، اسیر سرپنجهْ تقدیر الهی بوده است. آن حکم الهی بر سر هرکس که فرود آید و محتوم گردد، او سر فرزند خود را نیز با تیغ میزند. حال که چنین است، برو از خدا بترس و بر بدان و تباهکاران کمتر طعنه بزن و خود را پیش دام حکم و تقدیر او ناتوان و عاجز ببین.
(3908) چشم آدم بر بلیسى کو شقى است |
|
از حقارت وز زیافت بنگریست |
(3909) خویش بینى کرد و آمد خود گزین |
|
خنده زد بر کار ابلیس لعین |
(3910) بانگ بر زد غیرت حق کاى صفى |
|
تو نمىدانى ز اسرار خفى |
(3911) پوستین را باژگونه گر کند |
|
کوه را از بیخ و از بُن بر کند |
(3912) پرده صد آدم آن دم بر دَرَد |
|
صد بلیس نو مسلمان آورد |
ضلالت: گمراهى.
بلیس: مخفف ابلیس، شیطان.
شقى: بد بخت.
حقارت: خردى.
از حقارت به کسى نگریستن: او را ناچیز شمردن.
زیافت: زیافة: ناسرگى، ناخالص بودن. رکیک و زننده
از زیافت نگریستن به کسى: او را ناسره و ناخالص به حساب آوردن.
خود گزین: خود پسند.
صفى: گزیده، خالص.
خفى: پوشیده.
پوستین باژگونه کردن: رفتار را تغییر دادن (رک: ذیل بیت 3291).
درموضوع اعجاب وخودبینی آدم، تا آنجا که می دانیم، روایت خاصی در مآخذ پیش از مثنوی نقل نشده است وچه بسا مولانا به قیاس آدمیان که در عیب دیگران از خود جز هنر نمی بیند، آدم را نیز چنین دیده است.خلاصه به تعبیر مولانا ،این که آدم خود را دید وبا وجودی دیگر قیاس کرده است ،این دیدن خود درعاشقی گناه است، ودر برابر عظمت حق جز حق را نباید دید.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |