(3928)آن که رویانید داند سوختن |
|
زآن که چون بدرید داند دوختن |
(3929)میبسوزد هر خزان مر باغ را |
|
باز رویاند گل صباغ را |
(3930)کای بسوزیده برون آ تازه شو |
|
بار دیگر خوب و خوب آوازه شو |
(3931)چشم نرگس کور شد بازش بساخت |
|
حلق نی ببرید و بازش خود نواخت |
(3932)ما چو مصنوعیم و صانع نیستیم |
|
جز زبون و جز که قانع نیستیم |
(3933)ما همه نفسی و نفسی میزنیم |
|
گر نخواهی ما همه اَهرمنیم |
(3934)ز آن زآهرمن رهیدستیم ما |
|
که خریدی جان ما را از عمی |
(3935)تو عصاکش، هر که را که زندگیست |
|
بیعصا و بیعصاکش کور چیست |
(3936)غیر تو هر چه خوش است و ناخوشاست |
|
آدمی سوز است و عین آتش است |
(3937)هرکه را آتش پناه و پشت شد |
|
هم مجوسی گشت و هم زردشت شد |
(3938)کلّ شیء ما خلا الله باطل |
|
انّّ فضل الله غیم هاطل |
سوختن: خشک کردن، خشکانیدن، نابود کردن.
صَبَّاغ: (صیغه مبالغه) رنگرز، و گل را از این نظر صبّاغ میگوید که به جهان رنگ تازهای میدهد.
سوزیده: سوخته، سوخته شده (از خزان).
نواختن: نوازش کردن، تر و تازه کردن و نیز به معنى دمیدن در چیزى و آواز سر دادن.
باز نواختن نی:میتواند به معنی رویانیدن دوباره و رشد دادن آن باشد، یا نواختن نی که از آن آوازی برآید که این خود آفرینش تازهای است.
مصنوع: ساخته.
صانع: سازنده.
زبون: بىارزش، خوار.
قانع: خوارى نماینده (در سؤال).
نفسى و نفسى: خودم، خودم.
نفسى و نفسى زدن: در پى نجات خود بودن. برگرفته است از حدیثى که در صحیح بخارى و سنن ترمذى و کنز العمال آمده است و خلاصه آن را از مأخذ اخیر نقل مىکنیم: «روز رستاخیز خداوند تعالى آفریدگان را فراهم مىآورد و آنان براى رهایى از عذاب الهى به یک یک پیمبران رو مىآورند و آنان در پاسخ نفسى نفسى مىگویند، یعنى من در اندیشه خود هستم و خواهم خود را برهانم. سرانجام نزد پیمبر آخر زمان مىروند و او در پیشگاه خدا به سجده مىافتد و گوید: یا رب أمتّى أمتّى»[1] و در این بیت مقصود مولانا این است که ما در بند نفس خود هستیم و دستخوش فریب شیطان، و اگر هدایت تو نباشد شیطان ما را گمراه خواهد ساخت.
خواندن: راه نمودن، هدایت کردن.
آهرمن: اهریمن، شیطان.
عمى: کورى.
کور: یعنی وجود کوری که چشم باطن او روشن نباشد.
آتش: کنایه از نفس و هوای نفس و علایق این جهانی است.
عصا کش: راهبر، که با گرفتن عصا و بردن کور را راهنمایى کند.
آدمى سوز: (صفت مرکب) تباه کننده آدمى، گمراه کننده.
آتش پشت و پناه شدن: کنایه است از قدرى بودن و انسان را داراى اختیار دانستن. چه در حدیث است که «القَدریَّةُ مَجُوسُ هذهِ الاُمَة» و از آتش اختیار مقصود است.
کل شىء...: نیم بیت اول برگرفته است از بیت لبید بن ربیعه شاعر معروف جاهلى:
اَلا کُلُّ شىءٍ ما خَلا اللَّهُ باطلُ وَ کُلُّ نَعیمٍ لا مُحالَةَ زائِلُ
(بدان که هر چه جز خدا باطل است و هر نعیمى ناچار نابود شونده).
غیم: ابر و مقصود باران است.
هاطل: باران تند، همانا فضل خدا باران ریزان است.
آدمى آفریده خدا و ناقص و کوتاه خرد و خود بین و در معرض فریب شیطان است. تنها کسى تواند از دام فریب دیو نفس برهد که به خدا پناه برد و خدا دیده جان او را روشن گرداند و راهنماى او گردد. اگر پندارد که او را قدرت و اختیارى است و اگر جز خدا چیزى را در عالم وجود مؤثر بداند گمراه گردیده است.
پروردگار میداند که هر کاری را چگونه انجام دهد، مثلاً پس از خزان، در بهار گل تازه میرویاند.
مولانا در ادامه می گوید: خدایا! ما اسیر خود و هستی صوری خودیم. اگر تو نخواهی و اراده نکنی که ما را از چنگال نفس برهانی، ما یک اهریمن خواهیم بود. خدایا! این تویی که چشم جان ما را به دیدن حقیقت روشن میکنی و از خود میرهانی.پیروان هوای نفس مانند کسانی هستند که آتش میپرستند و به معجزه آتش امیدوارند. اینها مجوساند و اگر در این راه پیش میروند، به اندازه زردشت از راه حق دور میشوند ـ در منابع اسلامی مذهب زردشت در شمار کیشهای الهی و آسمانی نیامده است. در کتاب وسائل الشیعه آمده است که: مجوس، از پیروان یکی از انبیای برحق شمرده شدهاند که بعدها از اصل توحید باز میگردند. از پیامبر| نیز روایت شده است که: «انّ المجوس کان لهم نبی فقتلوه و کتاب احرقوه؛ مجوسیان پیامبری داشتند که او را کُشتند و کتابی که آن را سوزاندند» [2]ـ معنای بیت آخر: هر چیزی جز خدا باطل و بیهوده است، به راستی که فضل و لطف پروردگار، ابری پر باران است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |