بل هم احیاء پی منآمد است: مولا علی(ع) در ادامه میفرماید: من که مرگ را شیرین و دلپذیر میدانم مصداق این آیهام و اگر کشته شوم مرده به حساب نمیآیم. مضمون این سخن اشاره دارد به آیهْ: :« وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»: (اى پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانى که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندهاند، و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.[1]
اقتلونی...:: ای دوستان صدیق من، ملامتکنان مرا بکشید. همانا در قتل من زندگی جاودان خواهد بود. همانا در مرگ من، ای جوانمرد، زندگی من است. تا کی باید از موطن خود دور بمانم؟ در این سکون و آرامش این جهان، اگر فُرقت حق نبود، در قرآن نمیآمد که: «..قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[2] کلمهْ «راجعون» در این آیهْ اشاره به آنهایی است که به شهر و وطن خود بازمیگردند و از این عالم کثرت، باز به عالم وحدت میروند و این وطن یا عالم وحدت همان است که از آن به «نیستان» تعبیر شده است. حالت پراکندهْ کائنات در این جهان خاکی تفرّق یا تفرقه است و پس از این جهان که هستی از قید زمان و مکان و رنگ و شکل آسوده میشود، آنچه هست، یک وحدت مطلق است.
بیت نخستین برگرفته از گفته حلاّج است:
اقتلونی یا ثقاتى انّ فى قَتْلى حیاتى
و مماتى فى حیاتى و حیاتى فى مماتى
(اى دوستان مرا بکشید که زندگى من در کشتن من است و مردنم در زندگیم و زندگیم در مردنم).
اقتلونی اقتلونی یا ثقات انّ فى قتلى حیاةً فى حیوة
3839 /د3
روح آدمى از عالم بالا و از جانب پروردگار است. زندگى تن موجب جدایى روح از عالم ارواح است: و روح پیوسته در اشتیاق رسیدن به موطن اصلى خویش است که از آن جدا شده است:
کز نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
2 /د1
آسودن روح در قالب خاکى موجب این جدایى شده است، و فرمودهى خدا که «همه ما به سوى او باز مىگردیم» دلیل است که ما از شهر اصلى که شهر روح و ملکوت اعلى است دور افتادهایم و پس از گذراندن چند گاهى در ده غربت باید به سر منزل انس رفت:
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم
حافظ
در این ابیات مولانا از زبان امام علی(ع) بیان میکند: برای مردان حق، مرگ مصیبت نیست. او این معنا را با آیاتی از قرآن کریم ربط میدهد. امام علی(ع)میفرماید: مرگ من برای من تلخی ندارد، زیرا مرگ من با بعث و برانگیختن و تجدید حیات در آن جهان در ارتباط است و اگر بمیرم بیدرنگ به پیشگاه حق میرسم. این مرگ، مرگ بیمرگ است، زیرا وصال حق، زندگی جاودان و بیمرگ میدهد. مولا علی(ع) میفرماید: نوال ما، غذای ما و سرمایه ما این است که میتوانیم با هیچ بسازیم و دنیا را به کل رها کنیم. اگرچه مرگ به ظاهر ابتر است و چیزی در پی ندارد و پایان همه چیز است، در باطن جاودانگی است و مقدمهْ زندگی پاینده و جاودان است. علامه لاهوری در ذیل بیت اخیر آورده است: «لانّ الموت جسر یوصل الحبیب الی الحبیب»؛ مرگ، پلی است که دوست را به دوست میرساند.
مولانا مرگ را به جنینی تشبیه میکند که از رحم مادر بیرون میآید، اما زندگی دیگری در دنیا آغاز میکند. پس مرگ، نوعی انتقال و دگرگونی محسوب میشود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |