(4005)ای دریغا لقمهای دو خورده شد |
|
جوشش فکرت از آن افسرده شد |
||||
(4006)گندمی خورشید آدم را کسوف |
|
چون ذَنَب شعشاع بدری را خسوف |
||||
(4007)اینت لطف دل که از یک مشت گِِل |
|
ماه او چون میشود پروینگُسِل |
||||
(4008)نان چو معنی بود، خوردش سود بود |
|
چونکه صورت گشت انگیزد جُحود |
||||
(4009)همچو خارِ سبز کاشتر میخورد |
|
زان خورش صد نفع و لذّت میبرد |
||||
|
(4010)چونک آن سبزیش رفت و خشک گشت |
|
چون همان را میخورد اشتر ز دشت |
|
||
|
(4011)میدراند کام و لُنجَش ای دریغ |
|
کآنچنان ورد مُرَبّی گشت تیغ |
|
لقمهاى دو: استعارت از مطالبى که در طى سروده های خود بیان کرد و نکتههاى دقیق که اظهار فرمود. «و مىتوان اشارت به تمتع دنیوى گرفت.»
افسرده شدن جوشش فکرت: توجه از عالم جمع به عالم تفرقه.
گندمى: آن چه آدم در بهشت از خوردن آن منع شد، و در اینجا احتمالاً مقصود حالتى است که او را از شور و نشاط باز داشته است.
کسوف: گرفتن آفتاب و در اینجا محجوب شدن مقصود است.
ذَنَب: در لغت یعنی دُم و در اصطلاح نجوم، خورشید و ماه که هر کدام مدار جداگانهای دارند، آن نقطهای را که دو مدار در مقابل هم قرار میگیرند، «تقاطع» نامند و دو نقطه تقاطع را «عقدتین» گویند و عقد جنوبی را «ذنب» نامند.
شعشاع: خوب خلقت، خوش نما، مقصود درخشندگى است.
خسوف: ماه گرفتن.
مشت گل: استعاره از اندک توجه به دنیا.
پروین: ثریا و آن شش ستاره است بر کوهان گاو.
پروین گسل: گسلیده مانند پروین، پراکنده.
ماه پروین گسل شدن: از حالت جمع به حالت تفرقه افتادن.
جحود: انکار و در اینجا مقصود حجاب دل است.
لنج: یعنی لب و دهان.
ورد: گل.
مربّى: پرورده.
آن ورد مرّبی تیغ گشت: یعنی آن گل پرورده به خار تبدیل شد.
مولانا بارها به تأثیر غذا و خوراکی بر روح ـ که ممکن است لقمهای حرکت ذهنی را کند کرده و حوصله و تحمل را بکاهد ـ سخن گفته است:
دوش دیگر لون این مىداد دست لقمه چندى در آمد ره ببست
بهر لقمه گشته لقمانى گرو وقت لقمان است اى لقمه برو
از براى لقمهاى این خار خار از کف لقمان برون آرید خار
1962- 1960/د 1
در اینجا نیز با اشاره به تأثیر غذا در تاریکی روح میگوید: لقمه، مانند گندمی است که حضرت آدم بهواسطه خوردن آن از بهشت رانده شد و این امر و (نافرمانی از حق) خورشید وجود او را مانند کسوف، تیره کرد؛ و یا لقمه مانند خسوف است که میتواند تابش بدر را بپوشاند.
مولانا میگوید: این از لطافت دل است که حتی لقمه میتواند آن را از مسائل روحانی و معنوی دور میکند. اگر نان، بدون توجه به مسائل صوری و مادی، فقط به عنوان مایه فعالیت قوای ذهنی بهکار رود، دراین صورت مفید است؛ اما اگر به عنوان لذت مادی خورده شود، انکار و گمراهی پدید میآورد.
درمجموع مىتوان گفت این سخن مولانا تعبیرى از قبض و بسط است که عارفان را دست مىدهد. چنین اظهار نظر نماینده حالت بسطى است که بر وى دست داده، سپس از آن حالت در آمده است و افشاى آن حال را با چنین گفتهها ترک اولى دیده، و چنین اتفاقات براى خاصان خدا نیز رخ مىدهد چنان که در جاى دیگر گوید:
چشم آدم چون به نور پاک دید جان و سرّ نامها گشتش پدید
چون ملک انوار حق در وى بیافت در سجود افتاد و در خدمت شتافت
این چنین آدم که نامش مىبرم گر ستایم تا قیامت قاصرم
این همه دانست و چون آمد قضا دانش یک نهى شد بر وى خطا
1249- 1246/د 1
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |