ادامه بحث در شب قدر21
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ?1? وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ?2? لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ?3? تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
این همه نقش میزنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو
درسخن پیشین گفتیم:
- چرا شب قدرازهزارماه فضیلتش بیشتر است؟
- نزول فرشتگان کجاست؟ برزمین یا برانسان؟
ازقرآن مجید به وضوح وروشنی به دست می آید که فرشتگان برانسان نازل می شوند .بطور مثال ونمونه آیة
«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ » سوره : فصلت آیه : 30
در ادامه باید اشاره کنیم به این معنا که شب قدر سخن ازصیرورت وتحول است، صیرورت معنوی واین صیرورت با انسان معنی پیدامی کند . انسان است که به هستی معنی می بخشد وخدایی خدا را آشکارمی کند.
کدام انسان، انسانی که اشاره کردیم مولانا باچراغ درپی یافتین اوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
آری مولانا در پی یافتن آن که یافت می نشود است. که دیگران در پاسخ پرسش شیخ می گویند که: "یافت مینشود جستهایم ما" آیا به راستی این آدمها که مولانا از دست آنان به تنگ آمده است آن مطلوب را جسته اند و نیافته اند؟ آیا آنان هرگز قصد یافتن چنین انسانی را کرده اند؟ پاسخ این سئوال به سادگی میسر نیست اما به یقین انسانی که مد نظر مولانا است به سادگی یافت می نمی شود.
مولانا در مثنوی معنوی بارها اشاراتی داشته است به خصوصیات و ویژگی های انسان متعالی وظرفیتها وقابلیتهای انسان ازجمله:
هیچ محتاج می گلگون نه ای ترک کن گلگونه? تو گلگونه ای
ای رخ گلگونه ات شمس الضحی ای گدای رنگ تو گلگونه ها
باده کاندر خمره می جوشد نهان زاشتیاق روی ِ تو جوشد چنان
ای همه دریا! چه خواهی کرد نم؟ وی همه هستی! چه می جویی عدم؟
تو خوشی و خوب و کان هر خوشی پس چرا خود منت باده کشی؟
تاج کرمنا ست بر فرق سرت طوق اعتیناک آویز برت
جوهر است انسان و چرخ او را عرض جمله فرع و سایه اند و تو غرض
ای غلامت عقل و تدبیرات هوش چون چنینی خویش را ارزان فروش
انسان مولانا اگرچه به ظاهر کوچک است در باطن جهان بزرگ است،و مظهر کل جهان است.
در فراخ عرصهء آن پاک جان،
تنگ آمد عرصهء هفت آسمان.
گفت پیغمبر که حق فرموده است،
من نگنجم در خم بالاو پست.
در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز.
در دل موءمن بگنجم ای عجب،
گر مرا جویی در آن دل ها طلب.
انسان را اصل جهان می داند و می گوید که انسان به صورت، عالم اصغر و به معنی، عالم اکبر است:
پس به صورت آدمی، فرع جهان
در صفت، اصل جهان، این را بدان
ظاهرش را پشه ای آرد به چرخ
باطنش باشد، محیط هفت چرخ
آدمی چون نورگیرد از خدا
هست مسجود ملائک ز اجتباء
... پس به صورت، عالم اصغر تویی
پس به معنی، عالم اکبر تویی
آدم اسطرلاب اوصاف علوست
وصف آدم، مظهر آیات اوست
احسن التقویم و از فکرت برون
احسن التقویم از عرشش فزون
وجود آدمی که « ولقد کرمنا بنی آدم...» اسطرلاب حق است چون اورا حق تعالا به خود عالم و دانا کرده باشد از اسطرلاب وجود خود تجلی حق را و جمال بی چون را دم به دم می بیند و هرگز آن جمال از این آیینه خالی نباشد.»
آدم اسطرلاب اوصاف علوست،
وصف آدم مظهر آیات اوست.
هر چه در وی می نماید عکس اوست،
همچو عکس ماه اندر آب جوست.
مثنوی، 6/3138 ـ 3139
وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ...: بخشی از آیه 70 سوره بنی اسرائیل بدین مضمون:
همانا که ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم.
در مثنوی نیز در تفسیر آی? فوق چنین آمده است:
تو ز ((کرمنا بنی آدم)) شهی؛ تا به خشکی هم به دریا پا نهی.
مر ملایک را سوی بر راه نیست؛ جنس حیوان هم ز بحر آگاه نیست.
تو به تن حیوان به جانی از ملک؛ تا روی هم بر زمین، هم بر فلک.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |