ازنگاه مولانا انسانها باید در شناخت خویشتن بکوشند تا خویش را ارزان نفروشند.
خویشتن نشناخت مسکین آدمی
از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس خویش برد لفی بدوخت
مثنوی، 3/1000 ـ 1001
ونیزچه زیبا می گویدکه :
یک سبد پرنان ترا برفرق سر
توهمی خواهی لب نان دربدر
درسرخود پیچ و هل خیره سری
رودردل زن چرا بر هر دری
تا بزانویی میان آب جو
غافل ازخود زین وآن تو آب جو
برسرت نان است و پایت اندرآب
وزعطش وزجوع گشتستی خرا ب
براستی انسان نسخه نامه الهی است:
ای نسخ? نام? الهی که تویی، وی آین? جمال شاهی که تویی،
بیرون زتو نیست هر چه در عالم هست؛ در خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی.
ویا بقول شمس مغربی:
سبو بشکن که آبی، نی سبویی؛ زخود بگذر، که دریایی نه جویی.
حذر کن از من و مایی، که مایی؛ گذر کن از تو و اویی، که اویی.
تو، باری، از خود اندر خود سفر کن؛ به گرد عالم اندر چند پویی؟
وباز بگفته مولانا در دیوان شمس:
عارفان راشمع و شاهد نیست از بیرون خویش،
خون انگوری نخورده باده شان از خون خویش.
هریکی اندر جهان لیلی و مجنونی شدند؛
عارفان لیلی خویش دم به دم مجنون خویش
وهمچنین در دیوان منسوب به حضرت امیر (ع) قطعه شعر زیبایی است ناظر به مقام ومنزلت حقیقی انسان که مضمون آن چنین است:
درد تو از توست و نمی بینی
و دوای تو در توست و نمی دانی.
آن کتاب مبین الهی که حروفش اسرار پنهان را فاش می سازد،
ذات توست.
آیا خودرا همین جرم صغیر و جسم حقیر پنداشته ای؟
زنهار! چنین نیست،
که جهان برین در بحر هستی تو مستغرق است.
ونظامی نیزدر مخزن الاسرار، همین معانی را در شأن و مرتبه انسان که از دایره حدود و تعنیات بیرون است و کالای دو عالم نقد بازار اوست به تمام و کمال بیان داشته:
زان ازلی نور که پرورده اند در تو زیادت نطری کرده اند.
نقد غریبی و جهان شهر توست؛ نقد جهان یک به یک از بهر توست.
ملک بدین کار کیایی تو راست، سینه کن، این سینه گشایی توراست.
آینه دار از پی آن شد سحر تا تو رخ خویش بینی مگر.
ویا بقول حافظ:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد / وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است / طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش / کو به تایید نظر حل معما میکرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست / و اندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم / گفت آن روز که این گنبد مینا میکرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود / او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست / گفت حافظ گلهای از دل شیدا میکرد
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |