علت تأخیر نظم مثنوى
شخصیت حسام الدین نزد مولانا
( 1) مدّتى این مثنوى تأخیر شد |
|
مهلتى بایست تا خون شیر شد |
( 2) تا نزاید بختِ تو فرزند نو |
|
خون نگردد شیرِ شیرین خوش شنو |
( 3) چون ضیاء الحق حُسام الدّین عنان |
|
باز گردانید ز اوجِ آسمان |
( 4) چون به معراجِ حقایق رفته بود |
|
بىبهارش غنچهها ناکفته بود |
( 5) چون ز دریا سوى ساحل باز گشت |
|
چنگ شعر مثنوى با ساز گشت |
( 6) مثنوى که صیقلِ اَرواح بود |
|
باز گشتش روز اِستفتاح بود |
( 7) مطلعِ تاریخ این سودا و سود |
|
سال اندر ششصد و شصت و دو بود |
( 8) بلبلى ز ینجا برفت و باز گشت |
|
بهر صید این معانى باز گشت |
( 9) ساعد شه مسکن این باز باد |
|
تا ابد بر خلق این در باز باد |
خون شیر شدن: نیاز داشتن به فرصت ، چون امور تدریجی است
ضیاء الحق حسام الدین: حسن بن محمد بن اخى ترک (622- 684 ه. ق)، پس از مرگ پدر درحالى که هنوز نوجوانی بیش نبود به خدمت مولانا آمد. مولانا او را تربیت کرد و به مقامى رسید که وى را بر نزدیکان خود مقدم مىشمرد. حسام الدین در سرودن مثنوى مؤثر بوده است، چنان که این موضوع از جاى جاى کتاب پیداست و او با همکارى دیگران سرودههاى مولانا را مىنوشتند.[1]
عنان باز گردانیدن: بر گشتن، باز گشتن.
معراج: اسم آلت از مصدر عروج، به معنى بالا رفتن است. معراج در لغت به معنى نردبان است، و در تداول مسلمانان از این کلمه بیشتر بر شدن رسول اکرم (ص) به آسمان مقصود است.
معراج حقایق: اضافه مشبه به به مشبه. به معراج حقایق رفتن: در پى دریافتن و کشف حقیقتها بودن. از عالم ناسوت بریدن و به عالم لاهوت متوجه شدن.
کَفتن: شکافتن، از هم باز شدن.
ناکفته: یعنی نا شکفته
از دریا به ساحل باز گشتن: کنایه از حالت استغراق و بىخودى به حالت صحو بر گشتن. از عالم وحدت به عالم کثرت توجه کردن.
با ساز گشت: یعنی آمادهْ نواختن شد.
صَیقَل: روشن کننده، روشنگر.
استفتاح: گشودن و گشودن خواستن و آغاز کردن مصدر باب استفعال از ثلاثى فتح (گشودن). و: «آن روز پانزدهم رجب است.» و مىتوان گفت غرض مولانا از استفتاح، مبارک بودن روز است.
باز گشتن: (در نیم بیت نخست) همچو باز شدن، شکارى گردیدن. همان پرنده تیز پرواز معروف است و در نیم بیت دوم به معنى متداول.
ساعد: بازو.
ساعد شه: استعاره از مقام انس به حق است.
مسکن: جاى آسودن، آرام جاى.
( 1) نظم مثنوى مدتى بتأخیر افتاد آرى مهلتى و زمانى لازم است تا (جنین بصورت طفلى در آمده) و خون (مادر) تبدیل به شیر گردد. ( 2) تا شتر تو بچه شتر نزاید خون او بدل به شیر شیرین و خوش مزه نخواهد شد. ( 3 و 4) چون ضیاء الحق حسام الدین بمعراج حقایق رفته بود و با نبودن بهار وجود او غنچهها نشکفته مانده و گلستان از گل محروم بود اکنون که آن وجود گرامى از اوج آسمان عنان بگردانید و متوجه زمین گردید بهار این عالم در رسید و گلهاى گلستان مثنوى شروع بباز شدن نمود. ( 5) چون او از دریا بطرف ساحل برگشت شعر مثنوى نیز چون چنگى که کوک شده باشد نغمه خود را دو باره آغاز نمود . ( 6) آرى مثنوى که صیقل ارواح است در روزى ثانیاً آغاز شد که روز استفتاح نام دارد که روز 15 ماه رجب و روزى است که درهاى آسمان گشوده مىشود . ( 7) و تاریخ شروع شدن آن سال ششصد و شصت و دو هجرى بود . ( 8) او وقتى از اینجا رفت بلبل خوش نوایى بود اکنون باز شکارى شده و براى صید معانى آمده است . ( 9) امید که جایگاه این باز همواره دست شاه بوده و این در رحمت براى همیشه بروى مردم باز باشد .
علت تأخیر مجلد دوم،چنان که درنخستین بیت این دفتر می بینیم، در ابیات 4005 تا 4018 دفتر اول به مشام می رسید که چشمه سار معانی در درون مولانا کمتر می جوشید. چه بسا یکی از دلائل واسباب ِ این حالت، افسردگی وبیماری حُسام الدین بوده است. گفتهاند چون زن حسام الدین چلبى در گذشت و حسام الدین را افسردگى فرا گرفت مولانا از غایت محبتى که بدو داشت سرودن مثنوى را رها کرد. افلاکى در این باره چنین مىنویسد: «و چون مجلّد اوّل به اتمام رسید حضرت چلبى به تلاوت ابیات و تصحیح الفاظ و قیود مشغول گشته مکرر مىخواند. از ناگاه حرم چلبى وفات یافته فترتى در آن میانه واقع شد و از آن سبب از طلب قوت جان و قوت روان تکاسل نمود و در باطن مبارکش در هر لحظه حالتى و حیرتى نو ظاهر مىشد که با چیزى دیگر نمىتوانست پرداختن و همچنان حضرت مولانا چندانى به تواجد و حالات و بیان حقایق و کشف دقایق مستغرق گشته بود که به حضرت چلبى هم نمىفرمود تا بر این قصه دو سال تمام بگذشت و حضرت چلبى به تزویج نو رغبت نموده بود و مشغول گشته، از ناگاه طفل جان را گریان یافت و دل حزین را مشتاق شیر شیران خدا دید و دم بدم افغان و خروش دل به گوش هوش او رسیدن گرفت و مىگفت:
طفل دل را شیر ده ما را ز گردش وا رهان اى تو چاره کرده هر دم صد چو من بىچاره را
(دیوان کبیر، ب 1626)
صباحى بر خاست و به حضرت مولانا آمد و سجده عبودیت به اقامت رسانیده، به ایقان درست و اتقان عظیم و ابتهال عاجزانه و نیاز مستوفى و میل متوافر بقایاى کتاب مثنوى را از ضمیر منیر و خاطر عاطر شیخ عَظَّمَ اللَّهُ ذِکرَهُ بىترجمان زبان و تصدیق بیان استدعا کردن گرفت و همانا که حضرت مولانا بر موجب «وَ مَا الإحسانُ اِلاّ بِالتَّمامِ» از عمیم مرحمت خود در بسیط بساط مواید فواید معانى شروع فرمود. این کلمات را که دیباچه مجلّد دوم است املا کرد. بر این ترتیب که بیان سبب تأخیر افتادن انشاى این نیمه دوم از کتاب مثنوى نَفَعَ اللَّهُ بِهِ قُلوبَ العارِفین...» [2]
چکیده سخن این که :مولانا در مقدمهْ این دفتر اشاره کرد که مشیّت حق باید شمه یی از آن حکمت بی پایان را در درون ما به تاباند تا انگیزه های درونی، ما را به کوشش وادارد واز کششِ حق وکوششِ ما ادارک حقایق صورت گیرد وسخن معرفت بر زبان جاری شود.همانگونه که در بیت دوم اشاره می کند : برای آن که چنان خونی به چنین شیری تبدیل شود وسخن حق بر زبان آید، باید گوینده وشنونده هر دو شایستگی ومناسبت پیدا کنند، درست مثل این که باید کودکی متولد شود تا در پستان مادر خون به شیر تبدیل گردد. دگرگونى حسام الدّین یا به تعبیر مولانا رفتن او براى کشف حقایق و از خلق بریدن و به حق پیوستن وى، موجب تأخیر کار گردید، اما دیگر بار او بدین عالم رجوع کرد و طالب ادامه سرودن مثنوى شد. مولانا از عالم انس به حق، به «ساعد شاه» تعبیر کرده است و از حسام الدین، به بازى که دست پرورده شاه است. سپس دعا مىکند که : از این پس بخت با او موافق باشد تا دَرِ معانی غیبی بر دیگران بسته نشود وپیوسته افاضتهاى او بماند.
[1] - (نگاه کنید به: زندگانى مولانا جلال الدین، نوشته بدیع الزمان فروزانفر، و دیگر مآخذ)
[2] - (مناقب العارفین، ج 2، ص 743- 744)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |