هوا وشهوت آفت معانی غیبی ومعرفت الهی
( 10) آفت این دَر هوا و شهوت است |
|
ور نه اینجا شربت اندر شربت است |
( 11) این دهان بر بند تا بینى عیان |
|
چشم بند آن جهان حلق و دهان |
( 12) اى دهان تو خود دهان? دوزخى |
|
وى جهان تو بر مثال برزخى |
این در: یعنی در معانی غیبی ومعرفت الهی است.
دهان: مىتوان آن را کنایه از خواهشهاى نفسانى و پرداختن به لذتهاى این جهانى گرفت.
وى جهانتو بر مثال برزخى: دنیا خود نه دوزخ است ونه بهشت، برزخ است واز این برزخ راهی به دوزخ گشوده اند که خوردنی ولذّت های مادی است. واین برزخ به بهشت معنی ونور باقی هم راه دارد.
دوزخ: می تواند نفس آدمی باشد.
( 10) مانع رسیدن باین درگاه شهوت و هواى نفس است و گرنه در اینجا جز خوشى و لذت چیزى وجود ندارد. ( 11) این دهان را که از روى شهوت و هواى نفس باز شده است ببند، تا عالم دیگر را بالعیان مشاهده کنى زیرا مانع دیدن آن جهان همین حلق و دهان است .( 12) اى دهان تو دهانه دوزخ و اى جهان تو مثال برزخ هستى.
مولانا در ادامهّ سخن پیشین مىگوید این افاضت همیشگى و براى همگان است. لیکن آن چه مردمان را از رسیدن بدان باز مىدارد میل به دنیا و بهره جویى از شهوتها و لذتهاىِ جسمانى است.چرا که آدمى سرشته از جسم و روح است و پرداختن به هر یک وى را از توجه به دیگرى باز مىدارد. اگر حقِّ هر یک چنان که باید پرداخته شود موجب رستگارى است، و اگر احتیاط به کار نرود و حساب نفس از دست شود، خسران را به دنبال خواهد داشت. زیرا آن که به دنیا نگریست، هیچ گاه سیر نشود و چنان که دوزخ از دوزخیان سیر نگردد، نفس بهیمى نیز هیچ گاه از متاع دنیا سیر نشود.
دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاست کو به دریاها نگردد کم و کاست
هفت دریا را در آشامد هنوز کم نگردد سوزش آن خلق سوز
سنگها و کافرانِ سنگ دل اندر آیند اندر او زار و خجل
هم نگردد ساکن از چندین غذا تا ز حقّ آید مر او را این ندا
سیر گشتى سیر؟ گوید نه هنوز اینت آتش اینت تابش اینت سوز
1379- 1375/ د / 1
و نظیر همین معنى است سروده سعدى:
اندرون از طعام خالى دار تا در او نور معرفت بینى
تهى از حکمتى به علّت آن که پُرى از طعام تا بینى
(گلستان، ص 95)
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |