تحذیر از فریفته شدن به نعمت دنیا.
لزوم مشورت با عقل وگریزان بودن از متابعت نفس
( 13) نورِ باقى پهلوىِ دنیاى دون |
|
شیرِ صافى پهلوى جوهاى خون |
( 14) چون در او گامى زنى بىاحتیاط |
|
شیر تو خون مىشود از اِختلاط |
( 15) یک قدم زد آدم اندر ذوق نفس |
|
شد فراق صَدرِ جنَّت طوقِ نفس |
( 16) همچو دیو از وى فرشته مىگریخت |
|
بهرِ نانى چند آب چشم ریخت |
( 17) گر چه یک مو بُد گنه کو جُسته بود |
|
لیک آن مو در دو دیده رُسته بود |
( 18) بود آدم دیده نور قدیم |
|
موى در دیده بود کوه عظیم |
( 19) گر در آن آدم بکردى مشورت |
|
در پشیمانى نگفتى معذرت |
( 20) ز آنکه با عقلى چو عقلى جفت شد |
|
مانع بد فعلى و بد گفت شد |
( 21) نَفس با نفس دگر چون یار شد |
|
عقل جز وى عاطل و بىکار شد |
نور باقى: یعنی در چهره برزخِی این جهان، هم نور جاودان خدا را می توان یافت وهم دنیای پست شهوات وعلائق مادی را.
جوهاى خون: استعاره از نعمتهاى دنیا.
شیر خون شدن: استعاره از نعمت به عذاب مبدّل گشتن.
اختلاط: آمیختن، روشن نبودن. منظور این است که: احتیاط باید کرد تا جلوه های معنوی و روحانی ما، در نتیجهْ اختلاط با این جهان، به جلوه های مادی و نفسانی تبدیل نشود. و این معنى برگرفته است از روایتى که امام صادق (ع) از رسول (ص) نقل کند که «کارها سه گونه است: کارى که رستگارى آن آشکار است آن را بیار و کارى که گمراهى آن پدیدار است خود را از آن به کنار دار، و کارى که در آمیخته است از آن بپرداز و کار آن را به خدا رها ساز»[1]
صدر: مرتبه اعلى. بالا.
آب چشم: اشک. مجلسى را از علل الشرایع از ابن مسعود از رسول (ص) روایت است که «چون آدم پروردگارش را نافرمانى کرد منادى از عرش او را ندا داد: آدم، از جوار من بیرون رو که آن کس که مرا نافرمانى کند در جوار من نماند. آدم بگریست و فرشتگان بگریستند.»[2]
مو: استعاره از چیز کوچک و خرد. کنایه از هوس میوهْ ممنوعه یا گندم است.برای پوشاندن دیدِ چشم یک موی مثل یک کوه عظیم است.گناه مقرّبان چون مویى است که در دیده بر آید، دیده را از بینایى باز مىدارد.
آدمى دیده است و باقى پوست است دیده آن است آن که دیدِ دوست است
1406 / د /1
دیده نور قدیم: دیدهاى که به نور خدا روشن است، عین اللّه (انسان کامل و خلیفه حق).یعنی آدم مانند چشمی بود که به نور حق می دید وپروردگار او را به همه چیز آگاه کرد.
آن: اشاره است به ذوق نفس (خوردن گندم).
مشورت: معمولاً راىزنى با دیگرى است، ولى در اینجا مولانا طرف مشورت آدم را عقل او گرفته است. اگر آدم فریب نفس را نمىخورد و از عقل خود پیروى مىکرد چنان گرفتار نمىشد.
ور چه عقلت هست با عقل دگر یار باش و مشورت کن اى پدر
با دو عقل از بس بلاها وا رهى پاى خود بر اوجِ گردونها نهى
1264- 1263 / د / 4
معذرت گفتن:برگرفته است از گفته آدم و حوا که قرآن کریم فرماید: « رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلْخاسِرِینَ: پروردگارا، بر خود ستم کردیم اگر ما را نیامرزى و بر ما رحمت نیارى از زیانکاران خواهیم بود.»[3]
عقل: عقل در مثنوی به طور کلی به معنی توانایی ذهنی وقدرت دریافتن وسنجیدن وباز ساختن دانسته ها ست. اما مولانا این توانایی ذهنی را گاه به معنی محدودی می گیرد که فقط به کار این جهان می خورد وغالباً از آن به « عقل جزوی» تعبیر می کند. وگاه از عقل، آن توانایی ذهنی و روحانی را اراده می کند که انسان را به خدا می رساند.
عقل جزوى (عقل جزئى): هر عقل که جز عقل اوّل است. عقل فردى از آدمیان.
عقلِ جُزوى عشق را منکِر بود گر چه بنماید که صاحب سِر بود
1982 / د 1
( 13) نور جاودانى پهلوى دنیاى دون قرار گرفته و شیر صاف نزدیک جوىهاى خون است .( 14) اگر یک یا دو گام بىاحتیاط قدم بردارى شیر تو بخون مخلوط مىشود . ( 15) چنان که آدم ابو البشر یک گام از روى هواى نفس برداشت و فراق بهشت طوق گردن نفس او گردید . ( 16) و چنان شد که فرشته او را چون دیو دیده و از وى مىگریخت و براى خوردن یک لقمه نان گندم چقدر آب از چشم او جارى شده و گریه کرد . ( 17) اگر چه گناه او کم و یک مو بیش نبود ولى همان یک مو در دیدهگان او نمو کرده و بزرگ مىنمود. ( 18) آرى آدم نور دیده خداوند قدیم بود و موى در دیده بزرگ مىنماید. ( 19) اگر آدم در آن وقت بمشاوره مىپرداخت و با یارى مشورت مىکرد این گرفتارى را نمىدید و غرق دریاى پشیمانى نشده محتاج معذرت نمىگردید. ( 20) براى اینکه اگر عقلى با عقل دیگر قرین گردد از گفتار و رفتار بد مانع خواهد شد .( 21) و اگر نفسى با نفس قرین گردد عقل جزوى از کار باز مىماند.
گزیدهْ سخن این که آدمى سرشته از جسم و روح است و پرداختن به هر یک وى را از توجه به دیگرى باز مىدارد. اگر حقِّ هر یک چنان که باید پرداخته شود موجب رستگارى است، و اگر احتیاط به کار نرود و حساب نفس از دست شود، خسران را به دنبال خواهد داشت.
آدم که گزیده خدا بود، گامى در راه هواى نفس نهاد و بر خلاف نهى خدا از گندم بهشت خورد و همان نافرمانى چون طوقى در گردن او افتاد و او را از بهشت بیرون افکند. از پس این نافرمانى، فرشتگان که مأمور سجده وى شدند، از او مىگریختند و سرانجام چندان گریست و آمرزش خواست تا خدایش بخشید. گناه آدم به ظاهر اندک بود لیکن گناهکار مرتبتى والا داشت و او را نمىرسید که ترک اولى کند که «حَسَناتُ الأبرارِ سَیِّئاتُ المُقَرّبینَ: آن کار نیک که نیکو کاران کنند اگر نزدیکان کنند گناه آنان باشد.»
پس علت لغزش آدم ابو البشر این بوده است که در خوردن گندم با عقل مشورت نکرد بلکه تنها فرمان نفس را برد. اگر با عقل خویش مشورت می کرد، دستور عقل بر فرمان نفس فائق مىشد و او را از نافرمانى باز مىداشت. چرا که آدمی سرشته از دو طینت است: عقلانى و نفسانى.
نفس و شیطان هر دو یک تن بودهاند در دو صورت خویش را بنمودهاند
چون فرشته و عقل کایشان یک بُدند بهرِ حکمتهاش دو صورت شدند
دشمنى دارى چنین در سرِّ خویش مانع عقل است و خصم جان و کیش
4055- 4053 / د / 3
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |