آن که خود را پیشواى مردم سازد پیش از تعلیم دیگرى باید به ادب کردن خویش پردازد ، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید ، و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد ، شایسته‏تر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب آموزد . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیر دفتر دوم مثنوی(8)
شنبه 93 مرداد 4 , ساعت 11:45 عصر  

فرّ و شکوه واصلان حقیقت

 

( 42)آفتابا ترک این گلشن کنی

 

تا که تحت الارض را روشن کنی

( 43)آفتاب معرفت را نقل نیست

 

مشرق او غیر جان و عقل نیست

( 44)خاص خورشید کمالی کان سری‌ست

 

روز و شب کردار او روشن‌گری‌ست

( 45)مطلع شمس آی گر اسکندری

 

بعد از آن هرجا روی نیکو فری

( 46)بعد از آن هر جا روی مشرق شود

 

شرق‌ها بر مغربت عاشق شود

تَحتُ الأَرض: زیر زمین.

نَقل: حرکت، از سویى به سویى شدن.

آن سرى: یعنی به عالم غیب یا عالم الهى تعلق دارد و همواره کارش نور افشانی و هدایت دیگران است، (یاران خدایی و واصلان به حق این چنین‌اند).

خورشید کمال:همان آفتاب معرفت است.  

مَطلَع: بر آمدن جاى، محل طلوع خورشید

اسکندر: مقصود ذو القرنین است که قصه او و رفتنش به مَغْرِبَ اَلشَّمْسِ و مَطْلِعَ اَلشَّمْسِ در قرآن کریم آمده است.[1] مفسران در تفسیر آیه های 82 تا 100 از سورهْ کهف، ذوالقرنین را با اسکندر مطابق شمرده اند: ذوالقرنین به نقطه غروب خورشید وپس از آن به محلِ طلوع آن سفر کرد ودر مطلعِ شمس، مردمی را یافت که خورشید بی هیچ ستر ومانعی بر آنها تافت.بسیاری از محققین تطبیق ذوالقرنین واسکندر را درست نمی دانند ،بلکه معتقدند که ذوالقرنین کورش بزرگ هخامنشی است.

 ( 42) اى آفتاب آسمان تو گلزار زمینى را ترک کرده و مى‏روى تا نیم کره زیر زمین را روشن کنى‏.( 43) ولى آفتاب معرفت نقل و انتقال نداشته مشرق او عقل و جان است‏ ( 44) مخصوصاً آن آفتاب کمال که یک سره در عالم الهى بوده و روز و شب کار او نور افشانى است‏. ( 45) اگر اسکندر هستى بمطلع شمس بیا «مقصود شمس تبریزى است» که پس از آن هر جا بروى داراى شوکت و بهترین انوار خواهى بود. ( 46) پس از آن که بمطلع شمس آمدى و آستان او را زیارت کردى هر جا بروى همانجا براى تو شرق خواهد بود و تمام شرقها عاشق تو خواهند شد.

مولانا هر یک از یاران اهل معرفت را آفتابی می‌داند که اگر غروب کنند، و عمر جسمانی‌شان به پایان رسد و مدفون شوند، امّا زیر خاک از آنها روشن خواهد شد. درحقیقت اینان با مرگ جسم، به جایی نمی‌روند، بلکه روح و حقیقت آنها باز می‌ماند و مانند خورشید از مَشرق جان و عقل ما طلوع می‌کند.

مولانا به سالکان راه حق توصیه می‌کند، اگر قدرتی دارید، خود را به «مطلع شمس» برسانید، به مردمی‌که بی‌هیچ حجابی خورشید حقیقت را می‌بینند. اگر انسان به چنین مقامی برسد، هرجا برود «نیکوفر» است و فر و شکوه واصلان حقیقت و یاران خدایی با اوست، و هر جایی که او هست، مشرق آفتاب حقیقت است. به عبارت دیگر اگر شما بتوانید مانند اسکندر به مطلع شمس حقیقی یعنی عالم عقل و جان برسید، از آن پس به هرجا که بروید، دارای شکوه و جلال حقیقی خواهید بود. باید از لذّات جسمانی که مغرب آفتاب معرفت است، درگذرید و به عقل و جان که مشرق و مطلع اوست درآیید و به مشاهده روح و لذّات روحانی که همانا علوم و اسرار الهی است واصل شوید. اسکندر در این‌جا، مظهر انسان کامل و عارف واصل است.



[1] - سوره کهف، آیه83- 98)


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 126 بازدید
بازدید دیروز: 447 بازدید
بازدید کل: 1402811 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]