( 72) آینه دل چون شود صافى و پاک |
|
نقشها بینى برون از آب و خاک |
( 73) هم ببینى نقش و هم نقّاش را |
|
فرش دولت را و هم فرّاش را |
( 74)چون خلیل آمد خیال یار من |
|
صورتش بت معنی او بتشکن |
( 75)شکر یزدان را، که چون او شد پدید |
|
در خیالش، جان خیال خود بدید |
فرش دولت:یعنی دولت یا بخت موافق که همچون فرشی در زیر پای مرد حق گسترده می شود و راه او را هموار می کند.
فَرّاش: استعاره از قدرت حق تعالى، و برگرفته است از آیه «وَ اَلْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ اَلْماهِدُونَ.»[1]
خلیل: ابراهیم (ع).
بت: استعاره از جسم. (یار من با دیگر مردمان در هیأت ظاهرى همانند است).
( 72) وقتى آینه دل صاف و از غبار پاک شد نقشها خواهى دید که بیرون از آب و خاک است . ( 73) هم نقش را خواهى دید و هم نقاش را هم فرش دولت و هم آن که آن فرش را گسترده در جلو نظرت ظاهر خواهد شد. ( 74) خیال یار من چون ابراهیم خلیل است صورتش بت و در معنى بت شکن است. ( 75) شکر خدا را که چون او پدیدار گردید خیال او خیال حق بود.
اگر انسان سالک، گوهر دل را از غفلت و جهالت پاک کند، به کشف اسرار غیب نائل میشود. هرگاه آیینه دل از زنگار هوا و هوس، پاک شود، صورتها و اسرار الهی در آن نقش میبندد. هدف از تزکیه و غلبه بر هوای نفس نیز صفا دادن به آیینه دل و انعکاس انوار غیبی و اسرار نهانی در آن است. بزرگترین رازهای حقیقت بر کسانی آشکار میشود که سینهای عاری از کینه و آز داشته باشند.
مولانا میگوید: منظور از پاک شدن دل، ترک علایق مادی و دنیایی است. درآن صورت است که انسان با چشم دل، هم نقش عالم صورت را میبیند و هم نقاش یا پروردگار عالم را.
یاران خدایی و واصلان به حق و دلآگاه، اگر چه به ظاهر مانند انسانهای دیگر صورت مادی دارند اما در حقیقت «بت شکن»اند درست مانند ابراهیم خلیلالله. اما در او ادارکى بود که از خدایان قوم خود بیزارى جست و بتهاى آنان را شکست. اولیاى حق چون دیگران جسمى دارند، امّا دیگران در بند پرورش بت جسماند حالى که اولیا چون ابراهیم آن بت را شکستهاند.
نقشِ او فانىّ و او شد آینه غیرِ نقش روى غیر آن جاى نه
گر کنى تف سوى روى خود کنى ور زنى بر آینه بر خود زنى
2141- 2140 / د /4
سپاس و شکر خدای را که اولیاءالله را میزانهای الهی قرار داد و هرکس مرتبه باطنی و هویت و کیفیت معنوی و روانی خود را بخواهد، میتواند ارزش و اعتبار خود را بهوسیله میزان آنان تشخیص دهد.
( 76)خاکِ درگاهت دلم را میفریفت |
|
خاک بر وی کو ز خاکت میشکفت |
( 77)گفتم ار خوبم پذیرم این ازو |
|
ورنه خود خندید بر من زشترو |
( 78)چاره آن باشد که خود را بنگرم |
|
ورنه او خندد مرا من کی خرم |
( 79)او جمیل است و محبٌ للجمال |
|
کی جوان نو گزیند پیر زال |
شکیفتن: شکیبایى کردن، شکیبا بودن.
خندد مرا: بر من خندد.
من کى خرم: شارحان عموماً آن را «من خریدار نباشم» معنى کردهاند و در این صورت این جمله گفته محبوب است، ولى ظاهراً معنى دیگرى دارد. «من نادان نیستم. من مىدانم که اگر مراقب حال خود نباشم و خود را زیبا نکنم بر من مىخندد، من نادان نیستم که این را ندانم».
جمال: زیبایى، و در آن اشارتى است به حدیث «إنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الجَمالَ.» [2].
( 76) خاک درگاه تو دلم را شیفته خود مىکرد اى خاک بر سر آن که خاک آستان تو را دیده و بخاک نیفتاده و خود دارى مىکرد. ( 77) گفتم اگر من خوب باشم او مرا خواهد پذیرفت و گرنه بمن زشت رو خواهد خندید. ( 78) چاره این است که بخود بنگرم اگر خوب باشم خویشتن باو عرضه کنم و گر نه او بمن خواهد خندید و مرا نخواهد پذیرفت. ( 79) او زیبا است و زیبایى را دوست دارد ، کى ممکن است که تازه جوانى پیر زال را بپسندد.
مولانا میگوید: ای پروردگار! خاکِ درگاه تو دل عاشقان را میفریبد، اما این دل ـ خاک برسرش ـ مدتها به سوی تو نمیآمد و چگونه میتوانست شکیبا باشد؟ مولانا میگوید: خاکِ درگاه او و پیمودن راه عشق او را ـ اگر من شایسته باشم ـ باید بپذیرم چرا که نخستین منزل سالک افکندن خودى و تعلقات است. و اگر شایسته نباشم، او باید به روی زشت من بخندد و تحقیرم کند. اگر من زشتی و ناشایستگی خود را نبینم جا دارد که او بر من بخندد و بگوید: منکی خریدار تو خواهم بود؟ چرا که: «انّ الله جمیل ویحبّ الجمال؛ همانا خداوند، زیباست و زیبایی را دوست دارد».
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |