عشقهای رنگین
( 206)عشقهایی کز پِی رنگی بُوَد |
|
عشق نبود عاقبت ننگی بود |
( 207) کاش کان هم ننگ بودى یک سرى |
|
تا نرفتى بر وى آن بد داورى |
( 208)خون دوید از چشم همچون جوى او |
|
دشمن جان وى آمد روى او |
رنگ : یعنی ظاهر چشم گیر که معمولا پایدار نیست واگر عشق کششی به سوی آن باشد مانند خود آن نا پایدار خواهد بود.
ننگ: یعنی بد نامی، آشکار شدن هوس.
تا نرفتى بر وى آن : منظور این است که عشق کنیزک درآغاز عشقی عمیق و روحانی به نظر می آمد، اما معلوم شد عشق از پی رنگ است وموجب داوری ِبد شد،
بد داورى: یعنی ای کاش یک چنین عشقی ازهمان آغاز یکسره ننگ بود، تا کسی انتظار بهتر ازآن نمی داشت.
روى او: یعنی زیبایی چهره اش.
دشمن جان وى آمد :زیبایى روى زرگر دشمن جانش شده
( 206) بلى همین است عشقهایى که فقط برنگ و شکل تعلق گرفته و عاشق شیفته عوارض باشد عشق نیست بلکه عاقبت بصورت ننگى بیرون خواهد آمد. ( 207) کاش این ننگ یک طرفه بود و این هر دو عاشق یکدیگر نبودند تا این طور زرگر مبتلا باین بلیّه نمىشد.( 208) زیبایى روى زرگر دشمن جانش شده و از چشمهاى او بجاى اشک خون جارى گردید.
امام محمد غزّالی در احیا ء العلوم گفته است:«دوام عشق و هر خواهشى مرتبط است بدوام و پایدارى آن چیزى که مطلوب و معشوق باشد پس عشق بر آب و رنگ و حسن صورت پایدار نمىماند از آن رو که آب و رنگ خود نمىپاید و زوال مىپذیرد و خود آن عشق نیست و نوعى هوس رانى و بازى خیال است و ناچار عاقبت برسوایى و ننگ و بد نامى مىکشد، و از نظر صوفیه عشق آن جاست که عاشق را مراد و هیچ خواهش و حظ نفس باقى نمانده باشد و بدین جهت است که محبت را به محو جمیع خواهشها و سوختن و زوال حاجت و اوصاف تعریف کردهاند.»[1] و معلوم است که هر علاقه و محبتى که معلول حاجت و مرادى جز معشوق باشد وقتى آن حاجت بر آید و مراد حاصل گردد آن محبت و علاقه از هم مىگسلد و زوال مىپذیرد چنان که در حدیث آمده است: «من احبک لشىء ملک عند انقضائه.»[2]
بموجب این حکایت، عشق کنیزک زوال پذیرفت و او نصیب دیگر کس شد و معشوق او بقتل رسید و از این رو عشق او با ننگ (یعنى ظهور هوس) و قضاء بد توام بود.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |