انصاف خواهی از برادران، از انصافْ به دور است . [امام صادق علیه السلام]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتر دوم(15)
جمعه 93 مرداد 10 , ساعت 9:47 صبح  

آینه سیمای جان

( 93)کی ببینم روی خود را ایعجب

 

تا چه رنگم همچو روزم یا چو شب

 

( 94)نقش جان خو‌یش می جُستم بسی

 

هیچ می‌ننمود نقشم از کسی

 

 

( 95)گفتم آخر آینه از بهر چیست؟

 

تا بداند هر کسی کو چیست وکیست

 

 

( 96)آینه‌ْ آهن برای پوست‌هاست

 

آینه‌ْ سیمای جان سنگی‌بهاست

 

 

( 97)آینهْ جان نیست الا روی یار

 

روی آن یاری که باشد زان دیار

 

 

( 98)گفتم ای دل آینه‌ْ کلی بجو

 

رو به دریا کار بر ناید بجو

 

نقش جان جستن: کنایت از درون خود را جست و جو کردن. با این و آن نشستن براى آگاهى خواستن از حقیقت حال خود.

آینه: در اصطلاح صوفیان مظهر ذات و صفات و اسماء است و آن انسان است،

          عارفان چون که ز انوار یقین سرمه کشند             دوست را هر نفس اندر همه اشیا بینند

          در حقیقت دو جهان آینه ایشان انند                     که بدو در رخ زیباش هویدا بینند

          چون ز خود یاد کنند آینه گردد تیره             چون از او یاد کنند آینه رخشا بینند

(عراقى)

پوست: کنایت از جسم، هیکل ظاهرى.

سنگى بها: گران قدر.

سیمای جان:همان آینه جان یا آینه سیمای جان است،

آن دیار: عالم معنى (مقابل عالم صورت)، عالم الهى (مقابل عالم دنیوى).

آینه کلی:  آینه کلى انسان کامل است که در برابر دیگر انسانها همچون دریا برابر جوى است.

 ( 93) مدتها تصویر جان خود را جستجو مى‏کردم و مى‏خواستم چهره جانم را ببینم ولى هیچ کس نتوانست آن را بمن بنمایاند . ( 94) اکنون که این طور است چگونه روى خود را ببینم آیا زشتم یا زیبا مثل روز روشن یا چون شب تاریکم‏.( 95) بالاخره گفتم آینه است که تصویر هر کس را باو مى‏نمایاند و آینه براى این است که هر کس بداند از جنس کى است سیاه است یا سفید زشت است یا زیبا . ( 96) آینه معمولى براى نشان دادن شکل و رنگ است ولى آینه‏اى که‏ سیماى جان را نشان دهد بس ذى قیمت است‏. ( 97) آینه جان جز روى یار نیست همان یارى که اهل عالم ما نبوده از دیار دیگرى آمده است‏ . ( 98) گفتم اى دل برو و آینه تمام نما را بجوى آرى سراغ دریا برو که از جوى کار ساخته نیست‏.

نقش صورت ارزشی ندارد؛ من در پی این بودم که نقش جان خود را در کسی ببینم، زیرا مؤمنان آیینه یک‌دیگرند. «المؤمن مرآةُ المؤمن».[1] چه وقت می‌‌توانم روی حقیقی خود را مشاهده کنم تا بدانم که چه رنگی دارم؟ آیا همچو روز روشنم یا همانند شب تاریک و ظلمانی؟ مولانا می‌گوید: برای نشان دادن مشخصات ظاهری «ما آینه آهن» به‌کار می‌رود و آن آینه‌ای است که مطابق روش قدما از صیقلی کردن یک صفحه آهنی پدید می‌آمد، اما برای نشان دادن سیمای جان آینه‌‌ای وجود دارد که بسیار گران‌بها‌ست و هر کسی به آن دست نمی‌یابد و این آینه روی یارانی است که «ز آن دیار» و در رابطه با عالم معنا هستند. توضیح بیشتر این‌که آینه باطنی جان، روی یار است که می‌تواند احوال باطنی خود را در آن مشاهده کرد. نقش جان را در هر کسی نباید جُست؛ روی یاران این جهانی مانند جوی آب است و تو باید خود را به دریا برسانی. دریا همان آینه جان یا روی آن یار است که «باشد ز آن دیار». مرد حق را پیدا کن و سیمای جان را در چشم او ببین.

( 99)زین طلب بنده به کوی تو رسید

 

درد مریم را به خرمابن کشید

( 100)دیده‌ْ تو چون دلم را دیده شد

 

شد دل نادیده، غرق دیده شد

( 101)آینه‌ْ کلی تو را دیدم ابد

 

دیدم اندر چشم تو من نقش خود

درد مریم: برگرفته است از آیه « فَأَجاءَهَا اَلْمَخاضُ إِلى‏ جِذْعِ اَلنَّخْلَةِ قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا: پس درد زادن او را به سوى خرما بن آورد گفت اى کاش پیش از این مرده بودم و فراموش مى‏گشتم.»[2]

نادیده: نابینا، کور.

          رو و سر در جامه‏ها پیچیده‏اید             لاجرم با دیده و نادیده‏اید

1405/ د / 1

 ( 99) بنده بوسیله این طلب بکوى تو رسید آرى درد بود که مریم را بکنار نخل کشید (و چهره مسیح را باو نشان داد). ( 100) وقتى چشم تو دیده دلم گردید و با چشم تو نگاه کردم صد دل بى‏دیده سرا پا غرق دیده شده و دل همه دیده گردید. ( 101) آینه تمام نما را از تاریکى بیرون آورده و در آن نقش ترا دیدم که براى همیشه آینه تمام نما بودى و در چشم گیرنده تو نقش خود را مشاهده کردم‏.

مولانا، مریم مقدس را مثال می‌زند که مطابق آیه‌های 22 تا 26 سوره مریم، هنگام درد ز ایمان از پروردگار کمک خواست و به «خُرما بُنی» پناه برد و پروردگار از زیر آن نخل با او سخن گفت. مولانا می‌خواهد بگوید که: آن خرما بُن نیز مانند مردان حق، ظاهر این جهانی داشت اما برای مریم جلوه‌گاه عنایت حق شد. همین که کشش و جذبهْ باطنی تو به قلبم رسید، این دل نابینا و فاقد بینش از میان رفت و قلبم یکسره، غرق آن جذبه روشن گردید.

سپس مولانا به یار خدایی «حسام الدین» می‌گوید: چشم باطن تو، چشم دل من شد و آن دلی که نادیده و نابینا بود و حقیقت را نمی‌دید، در آن‌چه دیده بود غرق شد؛ یعنی دل من هم در برابر مشاهدات غیبی خود محو شد. مولانا می‌گوید که: من در چشم یار الهی خود نقش حقیقی خود یا روح خود را دیدم و راه روشنی را یافتم که مرا به مقصود می‌رساند.



[1] - احادیث مثنوی، ص43

[2] - سوره مریم،آیه 23


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 322 بازدید
بازدید دیروز: 514 بازدید
بازدید کل: 1401948 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]