( 142)گشت با عیسی یکی ابله رفیق |
|
استخوانها دید در حُفرهْ عمیق |
( 143)گفت ای همراهِ آن نام سنی |
|
که بدان مرده تو زنده میکنی |
( 144)مر مرا آموز تا احسان کنم |
|
استخوانها را بدان با جان کنم |
( 145)گفت خامش کن که این کار تو نیست |
|
لایق انفاس و گفتار تو نیست |
( 146)کآن نفس خواهد ز باران پاکتر |
|
وز فرشته در روش چالاکتر |
( 147)عمرها بایست تا دم پاک شد |
|
تا امین مخزن افلاک شد |
( 148)خود گرفتی این عصا در دست راست |
|
دست را دستان موسی از کجاست |
( 149)گفت اگر من نیستم اسرارخوان |
|
هم تو بر خوان نام را بر استخوان |
حُفره: گودال.
همراه: کنایت از دارنده، داننده.
سَنِى: بزرگ، گران قدر.
احسان کردن: کنایت از زندگى باز دادن به مردگان.
خامش کردن: خاموش شدن، سخن نگفتن.
أنفاس: جمع نفس: دم.
دَرّاک: دریابنده. داننده.
نَفَس پاکتر از باران: کنایه از رشد معنوی و رابطهْ روحانی با پروردگار است. آموختن اسم اعظم، نفسی پاکتر و لطیفتر از باران میخواهد.
مَخزن افلاک: ظاهراً استعارت است از «لوح محفوظ». نیکلسون آن را اسم اعظم معنى کرده و ظاهراً از المنهج القوى گرفته است.
دستِ راست: اشارت است به آیات قرآنى که در آن از موسى پرسیده شد «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسى: موسى در دست راستت چیست؟»[1] پاسخ گفت: عصایم.
دستان موسى: مُعجزات موسى (ع)[2]
( 142) شخصى که همراه حضرت عیسى بود در ته گورى استخوانهایى دیده. ( 143) گفت یا روح اللَّه آن نام بزرگ و اسم اعظمى را که با او مرده را زنده مىکنى. ( 144) بمن یاد بده تا در حق این استخوانها احسان کرده به آن جان داده و زنده کنم. ( 145) حضرت عیسى فرمود ساکت باش که این کار کار تو نبوده گفتار و انفاس تو شایسته این کار نیست. ( 146) این کار نفسى مىخواهد که از باران پاکتر و از فرشته چالاکتر باشد. ( 147) عمرها لازم است که آدم پاک شده امین مخزن افلاک گردد. ( 148) گرفتیم که تو خیلى خوب عصا را بدست گرفتى دست موسى را از کجا خواهى آورد که عصا را اژدها کند. ( 149) گفت اگر این اسم از اسرار بوده من نمىتوانم آن را بخوانم تو خود آن را براى استخوان بخوان.
در میان اسمای پروردگار، «الله» را اسم اعظم دانستهاند، اما آنچه پیامبران و اقطاب و اوتاد را به کارهای خارقالعاده توانا میسازد، یک کلمه نیست. قدرتی روحانی و رابطه معنوی است که توانایی انسان را به توانایی حق وصل میکند که در این مرتبه اراده و فعل انسان، اراده و فعل حق است. بنابراین تأثیر اسم اعظم یا هر اسمی از اسمای الهی بستگی تام و تمامی به وصول به حقیقت آن اسم دارد، آن هم نه وصول ذهنی و علمی، بلکه وصول حقیقی. این امر فقط با تهذیب نفس و ریاضت و مداومت بر ذکر حق، حاصل میشود. بقول حافظ:
گر انگشت سلیمانى نباشد چه خاصیت دهد نقش نگینى
این حکایت از یک جهت با حکایت پیشین همانند است و آن اینکه گاه کسى از روى نادانى وجهالت چیزى را درخواست می کند که به زیان اوست. به علاوه نکته دیگرى را نیز در بر دارد و آن اینکه گاه ناقصان را هواى برابرى با کاملان در سر مىافتد و چنین مىپندارند که مىتوانند در آشنایى به حقیقت و معرفتِ به اسرار با آنان برابر باشند. همراه عیسى گمان مىکرد تنها دانستن اسم اعظم الهى براى زنده کردن مردگان بس است، و به گمان خود جان بخشیدن بدان استخوانها را احسانى در حق آنها مىدید اما نمىدانست رسیدن به چنان مقام در حد هر کس نیست بلکه نَفَس پاک تر از باران را می طلبد.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |