( 150)گفت عیسی: یا رب این اسرار چیست |
|
میل این ابله درین گفتار چیست |
( 151)چون غم خود نیست این بیمار را |
|
چون غم جان نیست این مردار را |
( 152)مردهْ خود را رها کرده است او |
|
مردهْ بیگانه را جوید رفو |
( 153)گفت حق ادبار اگر ادبارجوست |
|
خار روییده جزای کشت اوست |
( 154)آنکه تخم خار کارد در جهان |
|
هان و هان او را مجو در گلستان |
( 155)گر گلی گیرد به کف خاری شود |
|
ور سوی یاری رود ماری شود |
( 156)کیمیای زهر و مار است آن شقی |
|
بر خلاف کیمیای متقی |
اسرار: جمع سر: راز، نهانى.
اسرار خوان نبودن: در خور نبودنِ خواندنِ نام بزرگ الهى را.
بیگار: کار بىهوده، کارى را بىفایده بر کسى تحمیل کردن. کار بی مزد وبی فایده.
چون: چرا، چگونه.
مردار: یعنی مرده، کسی که از حیات معنوی برخوردار نیست، کسى که روح آدمى او مرده و تنها به روح حیوانى زنده است.
مرده بیگانه: استعارت از استخوانها.
مرده بیگانه را جوید رفو: یعنی میخواهد مردهْ دیگری را زنده کند و یا عیب او را برطرف سازد و از مردهْ خود و خویشتن خویش و یا معایب خود غافل است.
ادبار اگر: اگر ضبط متن درست باشد «ادبار» را باید به معنى مدبر گرفت و «اگر» را حرف شرط. و در چاپ نیکلسون «ادبارگر» است.
مُتَّقى: پرهیزکار.
( 150) عیسى عرض کرد بار الها در تمایل این ابله باین کار چه سرى هست. ( 151) این بیمارى است که غم خود را ندارد و مردارى است که در فکر جان خود نیست چون این طور است. ( 152) مرده خود را رها کرده مرده بیگانه را مىخواهد زنده کند. ( 153) حق فرمود آن که کار پست مىکند همواره جویاى پستى است خارى که در جلو او مىروید حاصل کشت او است. ( 154) آن که در جهان خار مىکارد هرگز متوقع مباش که در گلستان باشد. ( 155) چنین کسى اگر گل بدست گیرد خار مىشود و اگر بطرف یارى رود در جلو خود مار خواهد دید. ( 156) همچون آدم بد طینتى بر خلاف اشخاص پرهیزکار که کیمیاى سعادتمند اینها کیمیاى زهر مارند.
مولانا می گوید: سالها مرارت و زحمت نیاز است تا چنان نفس پاکی ایجاد شود، تا شخص بتواند محرم گنجینه اسرار الهی گردد. حقتعالی به عیسی فرمود: آدم بدبخت و پشتکننده به حق، هیچوقت کاری نمیکند که او را به سرمنزل سعادت برساند، بلکه همواره در صدد است که هرچه بیشتر به سوی بدبختی و اعراض خود ازحقیقت پیش برود. چنانکه خار تیز و برّانی که اینک از تبهکاریهای او روییده، نتیجه تخمی است که خودش کاشته است. بنابراین از وجود چنین شقی، چیزی جز بدی و تلخی و مرگ نمیتراود. او که روح انسانى در کالبدش مرده، به جاى آن که درون خود را اصلاح کند و انسانیت را در خودش زنده نماید به فکر زنده ساختن استخوان است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |