مشورت کردن خداى تعالى با فرشتگان در ایجاد خلق
( 172)مشورت میرفت در ایجاد خلق |
|
جانشان در بحر قدرت تا به حلق |
( 173)چون ملائک مانع آن میشدند |
|
بر ملائک خفیه خنبک میزدند |
( 174)مطلع بر نقش هر که هست شد |
|
پیش از آن کین نفس کل پابست شد |
( 175)پیشتر ز افلاک کیوان دیدهاند |
|
پیشتر از دانهها نان دیدهاند |
مشورت میرفت در ایجاد خلق : اشاره دارد به آیهْ شریفهْ «إِنِّی جاعِلٌ فِی اَلْأَرْضِ خَلِیفَةً: من در زمین خلیفتى خواهم گمارد.» و آنان گویند «أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ اَلدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ: آیا در زمین کسى را خواهى نهاد که در آن تباهى کند و خونها ریزد و ما تسبیح تو مىگوییم و تو را تقدیس مىکنیم.»[1]
خُفیَه: پنهانى.
خُنبَک زدن: «خُنبَک» نوعی ضرب کوچک است با بدنْ سفالی،در این جا به معنی تمسخر کردن، فسوس کردن.
نَفسِ کُل: یا نفس کلی، روح این عالم است که از عقل کلّ افاضه میشود، مرتبت آن بعد از عقل کل است.
نفس کل پا بست شد:مقید شدن، محبوس گشتن. یعنی روح عالم، پایبند علاقهها و محدودیتهای صوری و مادی شد.
کَیوان: زُحَل، که مقام او در فلک هفتم است.
نفس « خود »: جوهری است که از نظر ذاتی مستقل است، اما در فعل، نیاز به ماده و جسم دارد و به عبارت دیگر، تعلق تدبیری به بدنها و جسمها مییابد.
( 172) خداى تعالى با ملایکه در خصوص ایجاد خلق (مراد بنى آدم است) مشورت مىکرد و در همان حال جان خلق (بنى آدم) در دریاى قدرت غوطهور بود. ( 173) و براى ملایکه که مىخواستند از خلق آنها مانع شوند پنهانى دست مىزدند و مىخندیدند. ( 174) پیش از آن که این نفس کلى پاى بند عالم مادى شود بر هر چه هست اطلاع یافته . ( 175) اینها پیش از افلاک ستاره کیوان و پیش از گندم و جو نان دیدهاند .
هنگامیکه حق تعالی دربارهْ آفرینش انسانها با فرشتگان گفتوگو میکرد، مطابق آیهْ 30، سورهْ بقره، فرشتگان مقرّب میگفتند: آیا میخواهی در زمین موجودی بیافرینی که در آن فساد میکند و خون میریزد؟ مولانا میگوید: در آن روز جانهای انسانهای کامل، در دریای قدرت الهی شناور بودند. صحبت از زمانی است که هنوز پروردگار به آفریدن انسان اراده نکرده بود و میدانستند که پروردگار، نظر فرشتگان را نمیپذیرد و در نهان شادی میکردند؛ شادیای که حاصل آگاهی بیشتر و احساس برتری کامل بر فرشته بود و بر ساده لوحی فرشتگان بی اطلاع که با سؤالات انکاری خود، درصدد جلوهگیری از آفرینش انسان بودند، خنُبک میزدند و شادی همراه با بیاعتنایی میکردند و در نهان، آنان را مسخره میکردند. ارواح انسان کامل و عارفان بالله، قبل از آنکه موجودات پدید آیند، نسبت به آنان علم و آگاهی داشتند و این وقتی بود که هنوز روح کلی، یعنی روح بسیط و فارغ از وابستگیهای مادّی، به دلبستگیها و محدودیتهای این عالم پایبند نشده و در کالبدها مستقر نشده بود.
مولانا میگوید: پیش از اینکه روح عالم پایبند این دلبستگیها شود، جان انسان کامل از آنچه آفریده خواهد شد، آگاهی داشت. انسان کامل پیش از آنکه افلاک و ستارگان دیگر را ببینند، کیوان را دیدهاند و پیش از آنکه دانههای گندم و امثال آن را ببینند، نان را دیدهاند و خلاصه هیچ پدیدهای از نگاه ژرفبین آنان، نهان نمانده و آگاهی کامل نسبت به آفریدگان، قبل از آفرینش آنها داشتند.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |