( 184)چون از ایشان مجتمع بینی دو یار |
|
همیکی باشند و هم ششصد هزار |
( 185)بر مثال موجها اعدادشان |
|
در عدد آورده باشد بادشان |
( 186)مفترق شد آفتاب جانها |
|
در درون روزن ابدان ما |
( 187)چون نظر در قرص داری خودیکی است |
|
وانکه شد محجوب ابدان درشکی است |
( 188)تفرقه در روح حیوانی بود |
|
نفس واحد روح انسانی بود |
مُفتَرِق: جدا، پراکنده.
ابدان: جمع بدن: تن.
محجوب: پوشیده.
محجوب ابدان: یعنی کسی که زندگی مادی چشم باطن او را از دیدن حقیقت باز داشته ودر نتیجه شک دارد وباور نمی کند که هستی حقیقی یکی است.
تفرقه: جدایى.
( 184) چون دو نفر رفیق از آنها جمع شوند هم یکى هستند و هم ششصد هزار و در عین دوتائى و تعدد یکى هستند. ( 185) جدایى و تعدد آنها مثل تعدد امواج است که از باد حادث مىشود اگر چه متعددند ولى همه یکى و همه آب دریا هستند . ( 186) آفتاب جان در درون روزن بدنها از هم متمایز شده و گرنه آفتاب یکى است . ( 187) اگر بقرص آفتاب بنگرى یکى خواهى دید ولى کسى که بدنها پرده چشم او گردید البته در یکى بودن بشک خواهد بود . ( 188) تفرقه و تعدد در روح حیوانى است و گرنه روح انسانى نفس واحد است .
مولانا از وحدت باطنی و معنوی انسان کامل نیز سخن میگوید. انسان کامل، اگر یکی، دوتا یا ششصدهزار تا باشند، باز هم یکی هستند. باد، آبِ دریا را به امواج تبدیل میکند. نور خورشید از سوراخهای پنجره میگذرد و به خطوط روشن جدا از یکدیگر تقسیم میشود، اما آب دریا یک وحدت حقیقی است و قرص خورشید، یکی است. بله! کسی که محجوب بدنهاست و زندگی مادی، چشم باطن او را از دیدن حقیقت باز داشته است، شک دارد و باور نمیکند که هستی حقیقی یکی است.
پس کثرتى که در این جهان مشاهده شود به خاطر اعراض است و اعراض متعلق بر اجسام، چون طول و عرض و عمق و رنگ و عَرَضهاى دیگر. از این رو حیوانها از یکدیگر جدایند. اما جان اولیاى خدا چنان که گفته شد از عالم دیگرى است آن جان نه مولود جسم است و نه در بند تعلقات جسمانى. بدین جهت خواهشهاى نفسانى و هواهاى این جهانى را که مولود روح حیوانى است و منشأ و موجب افتراق، در آنان راه ندارد. پس در حقیقت آن روحها یکى است، هر چند به صورت متعدد نماید.
مثال آن موج دریاست، یا انعکاس نور از روزنههاى متعدد. موج که بر اثر باد مىخیزد در دیده ظاهر بین متعدد است و همچنین نورى که از روزنهها مىتابد بر حسب شکل روزنههایى که از آن تابیده است متفرق نماید لیکن:
گر شود پُر نور روزن یا سرا تو مدان روشن مگر خورشید را
هر دَر و دیوار گوید روشنم پرتو غیرى ندارم این منم
3263- 3262 / د /1
اما این روزنهها و دیوارها حد نور را بر حسب استعداد خود نشان مىدهند و اگر مانعها را بردارند، جز یک نور نماند. آن که آسمان را مىنگرد تنها یک خورشید مىبیند و آن که چشم به روزنهها دوخته نورها به چشم او متعدد مىآید. وحدتى که در ارواح اولیاست وحدت ذاتى است نه وحدت عددى.
مؤمنان معدود لیک ایمان یکى جسمشان معدود لیکن جان یکى
408 / د /4
اما جان حیوانى چون مولود قوه حیوانى و بهیمى است و این قوت در جسم است و جسمها از یکدیگر جدایند پس در آن جان، وحدت نیست.
جانِ حیوانى ندارد اتّحاد تو مجو این اتّحاد از روح باد
411 / د / 4
بدین جهت حیوانها با یکدیگر الفت ندارند و از غم و شادى هم غمناک و شادمان نمىشوند.
اما آنان که جان حقیقى دارند، از نور واحدى آفریده شدهاند اگر صد یا هزار باشند یکى هستند و اگر یکى از آنان شاد شود همگى شادند و اگر یکى غمناک گردد همگان غمناک.
جانِ گرگان و سگان هر یک جداست متّحد جانهاى شیران خداست
جمع گفتم جانهاشان من به اسم کآن یکى جان صد بود نسبت به جسم
همچو آن یک نورِ خورشید سما صد بود نسبت به صحن خانهها
لیک یک باشد همه انوارشان چون که برگیرى تو دیوار از میان
چون نماند خانهها را قاعده مؤمنان مانند، نَفس واحده
418- 414 / د /4
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |