آن که به تو گمان نیک برد با نیکویى در کار گمان وى را راست دار [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتر دوم(32)
شنبه 93 شهریور 1 , ساعت 7:14 عصر  

 ( 223)باز می‌دید آن خرش در راهرو

 

گه به چاهی می‌فتاد و گهبگو

( 224)گونه‌گون می‌دید ناخوش واقعه

 

فاتحه می‌خواند او والقارعه

( 225)گفت چاره چیست یاران جسته‌اند



رفته‌اند و جمله درها بسته‌اند

( 226)باز می‌گفت ای عجب آن خادمک

 

نه که با ما گشت هم‌نان و نمک

( 227)من نکردم با وی الا لطف و لین

 

او چرا با من کند برعکس کین

( 228)هر عداوت را سبب باید سند

 

ورنه جنسیت وفا تلقین کند

( 229)باز می‌گفت آدم با لطف و جود

 

کی بر آن ابلیس جوری کرده بود

( 230)آدمی مر مار و کژدم را چه کرد

 

کو همی‌خواهد مرا و را مرگ و درد

( 231)گرگ را خود خاصیتبدریدن است

 

این حسد در خلق آخرروشن است

( 232)باز می‌گفت این گمان بد خطاست

 

بر برادر این چنین ظنم چراست

( 233)باز گفتی حزم سو الظن تست

 

هر که بدظن نیست کی ماند درست

( 234)صوفی اندر وسوسه وان خر چنان

 

که چنین بادا جزای دشمنان

( 235)آن خر مسکین میان خاک و سنگ

 

کژ شده پالان، دریده پالهنگ

( 236)کشته از ره جمله‌ْ شب بی‌علف

 

گاه در جان کندن و گه در تلف

راهرو: معبر، گذرگاه، رهگذر. «ورشان نوحه کند بر سر هر راهروى» (منوچهرى) گو: گودال.

واقِعَه: در لغت آن چه رخ دهد، حادثه واتفاق و در اصطلاح صوفیان امور غیبى که اهل خلوت بینند. لیکن در این بیت به معنى خواب است.

ناخوش واقعه: خواب بد و خواب آشفته،

فاتحه: سوره حمد. نخستین سوره از قرآن کریم.

القارعه: سوره صد و یکم از قرآن کریم. هر کس این سوره را بخواند خدا در قیامت ترازوى او را به نیکى گران گرداند.[1]

جَستن: گریختن. کنایت از آن که نخواسته‏اند رنج مهماندارى را عهده‏دار شوند.

نان و نمک خوردن: با کسى هم غذا شدن. و در قدیم چنان بود که چون دو کس یا کسانى با هم بر سر سفره‏اى مى‏نشستند براى آنان حقى بر یکدیگر پدید مى‏آمد. «حق صحبت و نان و نمک را نگاه باید کرد.»[2]

          عهدهاى قدیم را یاد آر             حق نان و نمک فرو مگذار

سنایى

لِین: نرمى، مهربانى، خوش خویى.

سَنَد: دلیل.

هر عداوت را...: نظیر «دوستى بى‏سبب مى‏شود دشمنى بى‏سبب نمى‏شود.»[3]دشمنی باید متکی بر سبب خاصی باشد، وگر نه نتیجهْ مناسبت های روحی باید وفاداری باشد.

جنسِیِّت: هم نوع بودن، از یک جنس بودن، مولانا جنسیّت را به معنی رابطه روحی ومعنوی، همدلی وهم فکری به کار می برد.

تلقین کردن: بر زبان نهادن، آموزاندن، یاد دادن.

سُوءُ الظَّن: گمان بد بردن. و در حدیث است: «الحَزمُ مَساءَةُ الظَّنِّ.»[4] و «الحَزمُ سُوءُ الظّن»،مولانا در دفتر سوم این سخن را حدیث نبوی شمرده است:

حزم  آن  باشد که ظنّ  بَد  بَری               تا گریزی وشوی از بَد بَری

حَزم سُوءُ الطَّن گفته ست آن رسول          هر قدم را دام می دان ای فَضول

 پالهنگ:ریسمان یا رشتهْ چرمی است که به زین اسب می آویزند وشکار یا اسیر را به آن می بندند، وبه دنبال خود می کشانند، به معنی قلاده هم آمده است.

کشته از ره: کنایه از خسته، از راه رفتن مانده.

تَلَف: نابودى، مردن.

 ( 223) باز در خواب مى‏دید که خرش در حال راه رفتن متصل بچاه و چاله میافت‏. ( 224) متصل وقایع بد مى‏دید و براى رفع اثر آن لا حول مى‏گفت‏. ( 225) گفت خدایا چه باید کرد همه رفته و درها را بسته‏اند. ( 226) باز بخود دل دارى داده مى‏گفت آن خادم با من نان و نمک خورده‏. ( 227) و من با او جز مهربانى کارى نکرده‏ام او البته با من دشمنى نخواهد کرد. ( 228) گذشته از این هر دشمنى جهت و سببى مى‏خواهد و گرنه انسان نوعاً دوستى مى‏کند نه دشمنى‏. ( 229) باز بخیال افتاده مى‏گفت از کجا که چنین باشد مگر آدم به ابلیس بدى کرده بود. ( 230) یا آدم به مار و کژدم چه کرده است که آنها او را دچار درد و مرگ مى‏سازند. ( 231) گرگ طبعاً درنده است حسد هم در مردم واضح است که وجود دارد. ( 232) پس از آن باز بخود دل دارى داده مى‏گفت سوء ظن داشتن خوب نیست من نباید ببرادر دینى گمان بد ببرم‏. ( 233) باز بخود مى‏گفت فرموده‏اند حزم همانا سوء ظن است ،یعنى دور اندیشى همانا بد گمانى است،کسى که سوء ظن نداشته حزم و احتیاط نکند کى مى‏تواند زندگى کند. ( 234) صوفى در این وسوسه‏ها بود و خر او هم در حالى بود که دشمن در آن حال باشد. ( 235) خر بى‏چاره میان خاک و سنگ پالانش کج شده تنگش بریده خسته و کوفته و گرسنه مشغول جان کندن بود.

در پایان داستان قسمت نخستین از داستان عیسى (ع)، بدین نکته اشارت کرد که از آن کس که طینت او با خباثت سرشته است توقع نیکى نباید داشت، هر چند ظاهر او خوب و سخنش فریبنده باشد. نمونه آن تیمارگر خانقاه است که با سخنان چرب صوفى را بفریفت و هر چه صوفى از او خواست، وعده بهتر آن را داد لکن در عمل هیچ کارى نکرد و خر را گرسنه و تشنه رها کرد و در این داستان اشارت است به تسویلات شیطان و فریب‏کارى او که «یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ اَلشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً»: آنان را وعده (دروغ) مى‏دهد و به آرزو در مى‏افکند و وعده ندهد شیطان آنان را جز فریب.»[5]



[1] - (کشف الاسرار، ج 10، ص 591)

[2] - (تاریخ بیهقى، به نقل از لغت‏نامه)

[3] - (امثال و حکم)

[4] - (سفینة البحار، ج 1، ص 248)،احادیث مثنوی ص 74

[5] - سوره نساء،آیه 120


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 209 بازدید
بازدید دیروز: 447 بازدید
بازدید کل: 1402894 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]