مولانا می گوید: کمترین بازتاب منفی واگذاری امور مادّی و مسائل زندگی این جهانی، به عناصر سست همت و گریزپای از مسئولیت، ایجاد مالیخولیای اجتماعی و فراگیر شدن یک نوع بیماری عصبی در جامعه است که موجب اختلال قوای ذهنی خواهد شد و با خواندن فاتحةالکتاب و القارعة هم نمیشود آن را درمان کرد.
کسانی که با سرمایههای این جامعه، تحصیلات دانشگاهی را به پایان رساندند و به مقاماتی رسیده و در حلقههای سیاستگذاریها قرار گرفتهاند، مانند آن خادمالبهیمه، مدام به اندرزهای مشفقانه اهلالله خنده تمسخرآمیز میزنند و بیخبر از دردهای جانکاه بینوایان و ناتوانان جامعه، فقط به منافع مادی خود و جناح و گروه خود میاندیشند. به عنوان مرفهان بیدرد جامعه ظهور و بروز دارند. در اینجا سخن از تجانس دشمنی و عداوت، خطا و اشتباه است گمان بریم که دشمنی باید متکی بر سبب خاصی باشد؛ وگرنه نتیجه مناسبتهای روحی باید بر اصل وفاداری تکیه زند، زیرا جنسیت و تجانس به معنای رابطه روحی و معنوی و همدلی و همفکری کاربرد دارد. کدام رابطه بین «گرگ» که خصیصه درندگی او معروف اوست و «میش» که آرامش و خود نگهداری مشخّصه آن است، میتواند استوار باشد. تلبیس ابلیس و نیش عقرب، تناسب و تجانس نمیطلبد، بلکه اقتضای طبیعتاش این است. و این مطلب از باب سوءالظن نیست تا این آیهْ کریمه شامل آن گردد:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ»:اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهى از روى نادانى آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید! یعنی اگر فاسقی خبری (سیاستی) را برای شما آورد، چشم و گوش بسته نپذیرید؛ حتماً تفحص و تحقیق نمایید.[1] بلکه از باب «ان جاءکم فاسق بنبأ فتبینوا» است؛ یعنی اگر فاسقی خبری (سیاستی) را برای شما آورد، چشم و گوش بسته نپذیرید؛ حتماً تفحص و تحقیق نمایید.
( 237)خر همه شب ذکر میکرد ایاله |
|
جو رها کردم کم از یک مشت کاه |
( 238)با زبان حال میگفت ای شیوخ |
|
رحمتی که سوختم زین خام شوخ |
( 239)آنچه آن خر دید از رنج و عذاب |
|
مرغ خاکی بیند اندر سیل آب |
( 240)بس به پهلو گشت آن شب تا سحر |
|
آن خر بیچاره از جوع البقر |
( 241)روز شد خادم بیامد بامداد |
|
زود پالان جُست بر پشتش نهاد |
( 242)خر فروشانه دو سه زخمش بزد |
|
کرد با خر آنچه زان سگ میسزد |
( 243)خر جهنده گشت از تیزی نیش |
|
کو زبان، تا خر بگوید حال خویش |
کم از: حد اقل، لااقل، اقلا.
شیوخ: جمع شیخ: بزرگ، مهتر.
خام: بىتجربه، ناآزموده.
شوخ: بىحیا،نادان،منظور خادم خانقاه است.
مرغ خاکى: مرغى که در آب نتواند بماند، مرغى که اگر در آب افتد آزار بیند.
جُوعُ البَقَر: بیماریی است که مبتلایان آن هرچه بخورند سیر نمی شوند.
خر فروشانه: چون کسى که خواهد خر بفروشد. چون فروشندهاى که کالاى خود را براى جلب نظر خریدار خوب جلوه دهد.
( 237) و بزبان حال مىگفت خداوندا از جو صرف نظر کردم یک مشت کاه بمن بده.( 238) باز بزبان حال مىگفت اى پیران و بزرگان که در این خانقاه جمع شدهاید بمن رحم کنید که از دست این شخص خام طمع چرکین سوختم. ( 239) خر آن شب رنجى کشید که مرغ خاکى در موقع آمدن سیل مىکشد. ( 240) خر بىچاره آن شب از شدت مرض جوع البقر [جوع البقر مرضى است که مبتلاى به آن هیچ گاه سیر نمىشود و فربهى فوق العادهاى عارضش مىگردد] تا صبح پهلو بپهلو شد. ( 241) همین که روز شد اول روز خادم آمده پالان بر پشت خر نهاد. ( 242) و مثل خر فروشانى که زخم بخر مىزنند که در جلو مشترى چالاک باشد دو سه زخم باو زد و با خر معاملهاى کرد که با سگ باید کرد. ( 443) خر از سوزش نیش تیز بناى جست و خیز گذاشت بىچاره زبان نداشت که شرح حال خود را بگوید.
به راستی که آنچه به جایی نرسد فریاد است. الاغ بیچاره تمام شب ناله و فریاد میکرد: خدایا! «جو رها کردم کم از یک مشت کاه». همه بدبختیهای ما از این صرف نظرکردن از حقوق حقه خود است که نه تنها راه فریادها را میبندد، بلکه به جرأتِ متجریان جامعه میافزاید. بهیمه در تمام شب، همانند عریضهنویسان عرض حال میگفت که: ای شیوخ! به فریاد برسید از این همه رنج و عذاب؛ از این همه تبعیض و بیداد؛ امان از جوعالبقرهای اقتصادی جامعه که هر چه میخورند سیر نمیشوند؛ امان از دست خرفروشان نظام اقتصادی که زالو صفتانه خون میمکند و برجهای شیشهای را طالباند و رانت خواریهای این جهانی و رنجوری مردمان را کاسباند. اما آنچه به جایی نرسد فریاد است.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |