ستمکار را سه نشان است : بر آنکه برتر از اوست ستم کند به نافرمانى ، و بر آن که فروتر از اوست به چیرگى و آزار رسانى ، و ستمکاران را یارى کند و پشتیبانى . [نهج البلاغه]
عرشیات
شرح وتفسیر مثنوی دفتر دوم(36)
شنبه 93 شهریور 1 , ساعت 7:20 عصر  

( 263)در زمین مردمان خانه مکن

 

کار خود کن کار بیگانه مکن

( 264)کیست بیگانه تن خاکی تو

 

کز برای اوست غمناکی تو

( 265)تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی

 

جوهر خود را نبینی فربهی

( 266)گر میان مشک تن را جا شود

 

روز مردن گند او پیدا شود

( 267)مشک را بر تن مزن بر دل بمال

 

مشک چبود نام پاک ذوالجلال

( 268)آن منافق مشک بر تن‌ می‌نهد

 

روح را در قعر گلخن می‌نهد

( 269)بر زبان نام حق و در جان او

 

گندها از فکر بی ایمان او

( 270)ذکر با او همچو سبزهْگلخن است

 

بر سر مبرز گل است وسوسن است

( 271)آن نبات آنجا یقینعاریت است

 

جای آن گل مجلس است وعشرت است

( 272) طیّبات آید به سوى طَیّبین            

 

 للخبیثین اَلخبیثات است، هین‏

 

در زمین مردمان خانه ساختن: تعبیر دیگری است از سپردن کار خود به دیگران.

گُلخَن:: به معنای آتش‌خانهْ حمام و نیز به معنای زباله‌دان و کنایه از تن و زندگی مادی است. 

روح را در گلخن نهادن: یعنی توجه نکردن به ارزش معنوی روح و پرداختن به زندگی تن.

ذکربا او: یعنی ذکر خدا در دهان منافق و انسان ریاکار، مانند سبزه‌ای است که در گلخن حمّام بروید یا هم‌چون گل سوسن است که در مستراح بروید.

جوهر خود: یعنی شایستگی کمال و رسیدن به حقیقت .

مشک بر تن نهادن: استعارت از تن پروردن، پیروى هواى نفس کردن.

قعر: ژرفا.

بر زبان نام حق...: برگرفته است از آیه «وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ اَلْبَیْتِ إِلاَّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً: و نبود نماز آنان نزد خانه (کعبه) جز صفیر و دست زدن.»[1]

سبزه گلخن: سبزه‏اى که بر روى خاکروبه‏ها رسته باشد. این ترکیب اقتباس از حدیث نبوى است: «إیّاکُم وَ خَضراءَ الدِّمَن.»[2]

مَبرَز: آب ریز، مستراح.

نَبات: رستنى و سبزه.

عشرت: شادمانى.

للخبیثین اَلخبیثات : اشاره دارد به آیه شریفهْ «الخبیثات للخبیثین والخبیثون للخبیثات والطّیبات للطّیبین.. زنان پاک براى مردان پاک و مردان ناپاک براى زنان ناپاک، ومردان پاکیزه برای زنان پاکیزه... »[3]

( 263) در سرزمین دیگران خانه بنا نکن و ساکن نشو تو بکار خود بپرداز و کار بیگانه را بعهده خود نگیر . ( 264) بیگانه کیست؟ بیگانه همین تن خاکى تو است که تمام غم و اندوه تو براى آن است‏ . ( 265) تا تو بتن خود غذاى چرب و شیرین داده عزیزش مى‏دارى جوهر جان تو فربه نشده قوى نخواهد گردید . ( 266) این تن خاکى را اگر دائما میان مشک جاى دهى روز مردن گند او آشکار مى‏گردد . ( 267) مشگ را بتن خود نزن بلکه بدل بمال مشگ چیست؟ نام خداوند ذو الجلال است‏ . ( 268) منافق مشگ بتن مى‏مالد و روح را در قعر گلخن جاى مى‏دهد. ( 269) بر زبان نام حق دارد و ذکر مى‏گوید ولى از جانش از کفر و بى‏ایمانى بوهاى بد استشمام مى‏گردد. ( 270) ذکر او مثل سبزه‏ایست که در گلخن روئیده یا چون گلیست که بر مبرز سبز شده‏. ( 271) آن گل و گیاه در آن جا عاریه بوده و جاى او محفل انس و مجلس عشرت است‏ . ( 272) فرموده‏اند زنان پاک براى مردان پاک و مردان ناپاک براى زنان ناپاک هستند .

توصیهْ مولانا این است که خود را نجات بده و کارخود کن، کار بیگانه مکن. به اموری که در جهت کمال و سیر و سلوک‌الی الله نیست، دوری گزین و در چنین موقعیتی خلوت گزیدن، شرط طریق و راه نجات است.

هر آن‌چه انسان را از مسیر شناخت حقایق آن جهانی و امور ماورای این جهان باز دارد یا موجب ایستایی انسان از حرکت و سیرالی‌الله شود و هم‌چنین، عوامل وابستگی مادی را تقویت کند، ولو رسیدگی به امور معیشتی و توجه به جسم عنصری شخص باشد، از نظر مولانا بیگانه محسوب می‏شود؛ در زمرهْ بیگاری و هدر دادن زحمات و باز ماندن از بهره‏های معنوی است و به مثابه خانه ساختن در زمین دیگران است. "در زمین مردمان خانه مکن"، امیال نفسانی از موانع بزرگ بر سر راه هر سالک الی‌الله به حساب می‏آید. مولانا می‏گوید: تا هنگامی که درحال تنیدن و ریشه‌دار کردن خود در امور مادی این جهانی هستید و همه همّتان صرف مسائل زندگی دنیایی و پاسخ‌گویی به امیال گوناگون نفسانی‌تان هست، هرگز روح و جانتان را فربه و بانشاط نمی‏یابید. تن و زندگی مادی در سیر الی‌الله بیگانه است و تا انسان در خدمت این بیگانه است، شادی ندارد.. تا انسان اسیر تن است، این گوهر او جلوه نمی‏کند. به قول سعدى:

          همى‏میردت عیسى از لاغرى             تو در بند آنى که خر پرورى‏

(بوستان، ب 2727)

تن و غوطه‌ور شدن در گنداب زندگی مادی، ساختارشان طوری است که با مُشک و عنبر هم نمی‏شود تعفن آن را پوشاند. در این‌جا مولانا سخن از مشک دیگری می‏کند که دل را خوش‌بو و شادمان می‏کند؛ این مشک "ذکر خدا" است. منظور مولانا این است که حتی تمسک به ظواهر دین و شریعت، برای خوب جلوه دادن خود هم راه‌گشاه نیست و به‌مثابه مشک بر تن مالیدن است که یک رفتار مذهبی منافقانه است. منافقان که دلشان را از نور حق بهره‏اى نیست، پیوسته در پى ارضاى خواهشهاى نفسانى‏اند و با مؤمنان به دو رویى کار کنند. به ظاهر با مسلمانان‏اند و در باطن همراه شیطان. «وَ إِذا لَقُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى‏ شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»[4] ظاهرى آراسته دارند و دلى تاریک همچون سبزه در خرابه ها.



[1] - سوره انفال،آیه 25)

[2] - احادیث مثنوى، ص 43 و 65 و 212

[3] - سوره نور، آیه 26

[4] - سوره بقره، 14


نوشته شده توسط محمدرضا افضلی | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

عرشیات

محمدرضا افضلی
تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد ....
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 37 بازدید
بازدید دیروز: 328 بازدید
بازدید کل: 1403397 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
دین . عرفان . مثنوی .
نوشته های پیشین

اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
لوگوی وبلاگ من

عرشیات
لینک دوستان من

معماری نوین
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(222)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(221)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(220)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(219)
شرح وتفسیر مثنوی دفتر سوم درس(218)
[عناوین آرشیوشده]