حکمت بعثت انبیاء
( 285)حق فرستاد انبیا را با ورق |
|
تا گزید این دانهها را بر طبق |
( 286)پیش از ایشان ما همه یکسان بدیم |
|
کس ندانستی که ما نیک و بدیم |
( 287)قلب و نیکو در جهان بودی روان |
|
چون همه شب بود و ما چون شبروان |
( 288)تا بر آمد آفتاب انبیا |
|
گفت ای غش دور شو صافی بیا |
( 289)چشم داند فرقکردن رنگ را |
|
چشم داند لعل را و سنگ را |
( 290)چشم داند گوهر و خاشاک را |
|
چشم را زآن میخلد خاشاکها |
ورق :یعنی کتابهای آسمانی
قَلب: ناسره، دغل. کنایت از بد نهاد، بد.
روان: رایج.
شب رو: که در شب راه رود. کنایت از کسى که چیزى را تشخیص ندهد.
غِشّ: مغشوش، ناسره.
صافى: سره، خالص.
چشم :در هر دو بیت، کنایه از قدرت تشخیص و آگاهی انبیاء و ولى کامل است که با نور خدا داد بد و خوب را مىداند و از درون هر یک آگاه است.
خاشاک ها: مخالفان انبیا و اولیایند؛ یعنی انبیا که به منزلهْ چشمند، گوهر و خاشاک را به خوبی تشخیص میدهند. صالحان که به منزلهْ گوهرند، انبیا را به سرور و خرسندی در میآورند، اما طالحان که به مثابهْ خاشاکند انبیا را آزرده میکنند.
( 285) خداى تعالى انبیا را فرستاد تا این دانهها را بر گزیده و طبقه بندى نمایند. ( 286) پیش از آمدن انبیا ما همه یکسان بودیم و کسى نمىدانست که ما نیک و بد داریم. ( 287) نقد و قلب با هم و مثل هم رایج بودند و جهان چون شب بود و ما چون شب رو. ( 288) تا آفتاب انبیا طلوع کرده گفت اى قلب دور شو و اى نقد صافى بیا. ( 289) رنگها را چشم تمیز مىدهد چشم است که لعل و سنگ را مىشناسد. ( 290) چشم مىداند که گوهر کدام و خاشاک کدام یکى است از همین جهت است که خاشاک بچشم مىخلد.
مولانا در اینجا کتابهای آسمانی را به ورقی تشبیه کرده است که با آن، دانههای نیک و بد انسان را از یکدیگر میتوان جدا کرد. با این بیان، اشاره به آیهْ شریفهْ دارد که: «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»:مردم (در آغاز) یک دسته بودند؛ (و تضادى در میان آنها وجود نداشت. بتدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایى در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت؛ تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانى، که به سوى حق دعوت مىکرد، با آنها نازل نمود؛ تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى کند. (افراد باایمان، در آن اختلاف نکردند؛) تنها (گروهى از) کسانى که کتاب را دریافت داشته بودند، و نشانههاى روشن به آنها رسیده بود، به خاطر انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف کردند. خداوند ، آنهایى را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبرى نمود. (امّا افراد بىایمان، همچنان در گمراهى و اختلاف، باقى ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت مىکند.[1]وقتی که آفتاب انبیا تابید، فکر و اندیشه آدمیان به تکاپو و حرکت افتاد و به سوی بالندگی و رشد و نوسانات حرکت کرد و قدرت تشخیص و آگاهی انبیا و مردان حق و اولیاءالله، عرصهْ بروز اندیشهْ بشری شد.
انبیا را واسطه ز آن کرد حق تا پدید آید حسدها در قلق
811 / د /2
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |